چکیده:
این مقاله به بررسی میزان توانایی نظریهء چهارچوبسازی در تحلیل پویشهای قومی میپردازد.این چشمانداز نظری بر نقش عنصر فرهنگ و معنا در مطالعهء پویشها و رفتارهای جمعی و کوشش کنشگران برای برساختن و گسترش دادن معناهایی نوین که متفاوت با وضع موجود و گفتمان مسلط است،تأکید مینماید.هدف محوری چهارچوبسازی تفسیری که طی مراحل مختلف صورت میگیرد،بسیج مخاطبان، تهییج ناظران و جلوگیری کردن از مخالفان جنبش در مقابل آن است.
دربارهء پویشهای قومی میتوان گفت فرایند چهارچوبسازی،با ترسیم مرز بین درون و برون گروه،برجسته کردن موضوع رسالت تاریخی،و سیاسی نمودن مقولهء قومیت و عناصر فرهنگی،برداشتها،تصورات،خواستهها و آرمانهای قومی را برمیسازد و معانی شناخته شده را به منظور بسیج هواخواهان و فعالان پویشهای قومی بهکار میبرد.
کاربرد این نظریه در مبحث پویشهای قومی،با انتقاداتی نیز مواجه شده است؛ از جمله اینکه چهارچوبسازی،سازهای نظری توصیفی است و از جهت تبیینی و تحلیلی چشماندازی ضعیف ارزیابی میگردد؛علاوه بر آن،این فرایند مؤلفههای فرهنگی را از اصالت دور میکند و با سیاسی نمودن آنها از ویژگیهای نظریه فاصله میگیرد و در قامت یک طرح سیاسی برای سیاسی کردن قومیت درمیآید؛ چهارچوبسازی از مضامین نظریات بسیج منابع،انتخاب عقلانی و ساختار فرصت سیاسی بهرهء فراوان میبرد؛بدین ترتیب،واجد تکرارگویی و فاقد نوآوری ارزیابی میگردد؛و سرانجام این نظریه با بزرگنمایی و سیاسی جلوه دادن تفاوتها و در حاشیه قرار دادن شباهتها نظریهای دارای خصلت تجزیگرایانه و ضعیف کنندهء فرایند همگرایی و انسجام اجتماعی قلمداد میشود.
خلاصه ماشینی:
"در فرایند انتساب معنا سه مرحله وجود دارد که جنبشهای اجتماعی از جمله جنبشها و پویشهای قومی برای دست یافتن به اجماع، و بسیج اعضا و هواداران،و برانگیختن ناظران،پایههای کنش جمعی خود را طی آن مراحل طراحی و چهارچوببندی میکنند: الف)مرحلهء طراحی تشخیصی،یعنی شناخت مشکلات مشخص و معرفی وضعی ویژه که دشوار،ناموجه،دفاع ناشدنی،تحملناپذیر و مشکلآفرین تلقی میگردد.
از منظری دیگر میتوان گفت که چهارچوبسازی با به خدمت گرفتن مؤلفههای فرهنگی در راستای مقاصد بسیج سیاسی-قومی،استفاده از عناصر فرهنگی به عنوان ابزار مبارزه با ساخت حاکم،از یکسو با نظریهء بسیج منابع ارتباطی وثیق مییابد و به بخشی از تلاش بسیجکنندگان قومی برای دور کردن مؤلفههای فرهنگی از مضامین اصیل خود و در مقابل استفاده از ابزار فرهنگ در راستای مقاصد سیاسی فروکاسته میشود،و از سوی دیگر با نظریهء انتخاب عقلانی مرتبط میگردد؛زیرا از فرهنگ به مثابهء منبعی در دسترس،قابل پذیرش همگانی و اثرگذار در دستیابی به اهداف که همانا ایجاد دگرگونی مورد نظر بسیجکنندگان و فعالان پویشهای قومی است،بهره میگیرد؛ به علاوه چون پویش قومی در تعاملا ساخت قدرت قرار دارد و توفیق سازمانهای پویش قومی در دستیابی به اهداف به شکل تنگاتنگی به ماهیت ساخت قدرت در جوامع مختلف بستگی دارد،نظریهء مورد بحث بازگویی و تکرار اصول نظریههای بسیج منابع،انتخاب عقلانی و ساختار فرصت سیاسی،به زبانی دیگر شمرده میشود،فاقد عنصر نوآورانه و بدیع است و اساسا وجوهی از نظریههای یاد شده را بازتاب میدهد."