چکیده:
رتبة الحیاة تنها اثر بهجامانده از خواجه یوسف همدانی(440-535 ق)،عارف قرن ششم است.این اثر به لحاظ سابقهء خواجه در وعظ و خطابه با لحنی منبری و خطابی و با زبانی عامهفهم نوشته شده و در عین حال برای جذابتر شدن و تأثیر بیشتر آن بر خواننده،جنبههای ادبی و زیباییشناختی نیز در آن لحاظ گردیده است. این رساله،اگرچه با آثار منثور عین القضات،احمد غزالی،شیخ اشراق و عطار قابل مقایسه نیست از لحاظ ابتکار در نحوهء طرح موضوع و شیوهء بیان و اوج و فرود زبان در ردیف رسایل ادبی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"هر دو بعد محتوایی اثر،اقتضا میکند که نویسنده علاوهبر آگاهیها و دانستههای عرفانی-که لازمهء تصنیف یا تدوین چنین اثری است-همهء ذوق و استعداد ادبی و هنری خود را برای تقویت و جذابیت و اثربخشی محتوا به کار گیرد؛البته ممکن است او تعمدی در کاربرد زبانی خاص یا شگردهای بلاغی و زیباییشناختی نداشته باشد و به صرافت طبع و ذوق،زبانی را بر زبان دیگر ترجیح دهد و شیوهء خاصی را برای انتقال معانی و مفاهیم ذهنی خود،مطلوب و صائب تشخیص دهد.
این ویژگی،هم به ماهیت جمالگرایانهء تصوف اسلامی-ایرانی مربوط میشود و هم به فضای الهامبخش و ذوقپرور حلقههای صوفیانه ارتباط مییابد و نیز از تخیل فرهیخته و ذوق سلیم و روح لطیف نویسندگان عارفمشرب آنها ناشی میشود؛ضمن اینکه وقتی پای تعلیم و ارشاد در میان باشد،آگاهیها و موشکافیهای روانشناختی که در ذات معرفت عرفانی نهفتهاند،زمینه را برا ظهور و حضور این استعداد و دلآگاهی ذوقی و هنری فراهم میآورند و متن عرفانی-تعلیمی را تا حد یک اثر ادبی تمامعیار تعالی میدهند و جنبهء هنری و زیبایی شناختی را به جنبهء تعلیمی آن میافزایند.
9کاربرد تشبیه و استعاره و تمثیل در متون تعلیمی و مخصوصا عرفانی،علاوهبر جنبهء ادبی و زیباییشناختی،نقش و کارکردی تعلیمی دارد:بدینمعنی که ارباب معنی با توسل به اینها،دریافتها و تجربههای معنوی و روحانی خود را به مریدان و سالکان نوپا و کممایه،منتقل میکنند؛ معانی غیبی رابا صور عینی و حسی نمایش میدهند؛بشارتها و مسرتهای وصفناپذیر باطنی01را با کمک گرفتن ازتجربههای همگانی،به ظهور میآورند و قابل ادراک میکنند و بدینگونه مخاطب را به حقایق برتر و لذتهای عمیقتر و پایدارتر راه مینمایند و آنها را به تجربهء مستقیم آن احوال و عوالم برمیانگیزند؛چرا که«تا مرید بدو نرسید و ندید و نچشید،وی را معلوم نشد»."