خلاصه ماشینی:
"حدود 10،15 سال قبل از پیروزی انقلاب تعریف یک روحانی را در آذرشهر شنیده بودم که علنا به رژیم تاخته و مردم را تحریک و بعد هم فرار کرده است یا اینکه ایشان را دستگیر کردند.
درست است که ماجرا بعدا هم ادامه پیدا کرد و آنها هنگام شب،دوباره به سمت صدا و سیما رفته بودند، ولی مردم آمادگی داشتند و بار دیگر صدا و سیما را از خلق مسلمانیها گرفتند و به دولتیها دادند.
من راجع به فعالیتها و ارتباطات شهید مدنی با افراد مختلف،اطلاع چندانی ندارم؛ چون من در استانداری و فرمانداری بودم و بعدا برای مجلس کاندید شدم و از آنجا استعفا دادم.
شهید مدنی بیشتر در نماز جمعه و صحبتهای خود مردم را هدایت میکرد و از فتنههای خلق مسلمانیها میگفت.
اولین نماز جمعهای که آقای قاضی آمد،گمانم آقای مدنی هم آنجا بود و همان روز به تبریز آمده بد.
مهندس غروی هم استاندار بود،ولی نهادهای انقلابی مثل سپاه که در زمان آیت الله قاضی شکل گرفته بود و نیز جهاد و بسیج که تازه در حال پا گرفتن بودند، همینطور هیئتهای هفت نفره و هیئتهای گزینش، با مهندس غروی اختلاف داشتند و همین باعث شد که مهندس غروی قبل از شروع جنگ استعفا بدهد.
وقتی به استانداری رفتم، فکر کردم مهندس غروی کمی تکبر به خرج داده و تصورم این بود که اختلاف نهادها با او،ناشی از این موضوع است.
تا آنجا که از آقای مدنی شناخت داشتم،همانطور که ایشان در مقابل حزب خلق مسلمان میایستاد،با حزب جمهوری اسلامی موافق بود و از آنها خوشش میآمد."