خلاصه ماشینی:
"وقتی من در طول یک دوره کار میکنم یا کارگردانی میکنم،هیچیک از چیزهایی که میگویم واقعیت عینی نیست،آنچه من میگویم،انگیزهای است که به بازیگر برای این روند قابل تشخیص وجدی کاوش رد راه خلاقیت شانس میدهد:«تو نمیتوانی نتیجه را نادیده بگیری چرا که از دیدگاه عینی،عامل تعیینکننده در هنر،نتیجه است.
بازیگر دو امکان دارد:یا برای تماشاگران بازی میکند که اگر ما به عملکرد تئاتر فکر کنیم کاملا طبیعی است که به این دام بیفتد که او را به سوی کلنجار رفتن با موضوع میبرد؛معنایش اینست که او دارد برای خودش بازی میکند،برای این که با رضایت پذیرفته شود،دوست داشته شود،تائید شود و نتیجهی این،البته خودشیفتهگی است.
در طول سومین نوزایی است که بازیگر راههایی برای مشکلترین مسایل خود مییابد: وقتی شخصی به وسیلهی دیگران کنترل میشود چهگونه بدون امنیت،خلاق باشد؟چهگونه امنیت را پیدا کنیم چون ناگزیریم خودمان را بیان کنیم.
اما اگر،آنچنانکه ما در روزهای آخر این دوره انجام دادیم،او با یک سکوت ویژه کار کند-فقط متن را در افکارش بگوید-از کمبود عمل شخصی و عکس العمل،نقابزدایی میکند.
بعدا فهمیدیم اگر کسی با تمرینات صرفا جسمانی برخورد کند،یک ریای احساسی از ژستهای زیبایی با احساسات رقص پریان به وجود میآید پس این کار را کنار گذاشتیم و شروع به کاوش جزء به جزء در توجیه شخصی کردیم که به وسیلهی بازی با همکاران با استفاده از یک حس شگفتانگیزف یک حس غیر منتظره(توجیهات واقعی که غیر منتظرهاند)، چهگونه بجنگیم،چهگونه ژستهای نامهربان بسازیم،چهگونه خودمان را نقض کنیم و غیره دنبال شد."