چکیده:
گرچه همه آثار صدرالمتألهین حاکی از ارتباط تنگاتنگ قرآن و برهان است،اما تفسیر او در میان دیگر آثارش مزیت ویژهیی در رهیافت قرآنی دارد.این نوشتار چگونگی راهیابی حکمت صداریی به پیشگاه تفسیر قرآن را مورد بررسی قرار داده است.دقت در مواضع تلاقی تفسیر و فلسفه-بعنوان وجه تمایز تفسیر او از سایر تفاسیر-میتواند تأثیر فلسفه در تفسیر را پیش چشم ما قرار دهد.
ملاصدرا دو پایه اساسی تفسیر را نقل صریح و کشف تام میداند؛از اینروی نه جمود بر لفظ را میپسندد و نه فراموشی آن را،بلکه با حفظ ظاهر به مشاهده حقایق و بطون معانی میپردازد.در این مقاله اصول حکمت متعالیه و چگونگی بکارگیری آنها در تفسیر قرآن بیان شده است.رویکرد ملاصدرا به توحید نورخداوندی، عدم انفعال در رحمت الهی و اشکال شرور،با توجه به اصالت و تشکیک وجود است.در حرکت جوهری بحث معاد و تبدل انواع تشریح میشود.بعقیدهء وی، انسانها بر اساس حرکت جوهری خود به انواع مختلفی تقسیم میشوند.معنای صراط،علت موت،رجوع به خداوند و راز خلود در جهنم از جمله مواردی هستند که بر مبنای حرکت جوهری طرح گشتهاند.نفس نیز در نظر ملاصدرا،محصول حرکت جوهری بدن است.با توجه به قوای نفس تعداد درهای بهشت و جهنم،تعداد ملائکه دوزخ و معیار جزای اعمال توجیه خاصی مییابد.
خلاصه ماشینی:
"صدرالمتألهین گرچه فیلسوفی اهل تعقل است اما وقتی به قرآن میرسد عقل را کافی ندانسته و تزکیه نفس را برای دریافت معنای باطنی لازم میشمارد؛ @ تفسیر معنای متن است و تأویل حرکت در بطن؛ از اینرو هر مرتبه دانی نسبت به مرتبه عالی تفسیر و مرتبه عالی نسبت به مرتبه دانی و تأویل محسوب میشود.
11ملا صدرا معتقد است بهترین روش تفسیر قرآن اینست که همانگونه که قرآن بصورت وحی،طی مراحلی از جهان عقول به عالم نفوس و مثال و سپس به جهان مادی(فیزیکی)آمده و معانی آسمانی چهره عوض کرده و صورت الفاظ زمینی به خود گرفته است،مفسر نیز برای درک اعماق قرآن همان راه را طی کند؛یعنی ابتدا از معانی ظاهری، آغاز و سپس با ترک حواس جسمانی و استمداد از حواس باطنی و حتی با رها کردن موقت کالبد(خلع بدن)و استفاده از قدرت روح به ملکوت سفر کند و حقایق قرآنی را از راه مکاشفه،بصورت زلال و بدون حجاب مشاهده کند.
اما چرا تنها انسان قابل تبدیل به انواع موجودات بوده و از ادنی درجات وجود تا اعلی مراتب آن در تحول و انقلاب است؟ ملا صدرا در پاسخ به این سؤال میگوید؛31موجود یا بالفعل من جمیع الجهات است یا بالفعل از بعضی وجوه و بالقوه از بعضی وجوه دیگر ولی موجود بالقوه من جمیع الجهات نداریم.
59صدر المتألهین در توجیه تعداد زبانیه-ملائکه مأمور جهنم-میگوید همانگونه که در عالم کبیر تعداد سیارات و ثوابت نوزده تا بوده که به تدبیر عالم مشغولند،در عالم صغیر(انسان)نیز نوزده قوه اصلی وجود دارد که تدبیر نفس نباتی و حیوانی را بعهده دارند."