چکیده:
هستی یکی از زیربناییترین مفاهیم فلسفه هگل است که نقطه شروع منطق او نیز شمرده میشود.در این مجال، به بررسی مقوله هستی در منظومه فکری هگل میپردازیم. یگانگی هستی با شناساییو اینکه هستی در نظر هگل دارای تجرد است و این تجرد ناشی از قواعدی است که او برایسهپایههای خود وضع میکند، از جمله مباحث ماست. از دیگر نقاط مهم بررسی هستی، یافتندلایل هگل در نخستین بودن این مقوله است؛ و اینکه او با چه توجیهی دیگر مقولات متکثر خود رابر این پایه مینهد؟ هگل همچنین برای هستی تقسیماتی قائل شده که ذکر آن آمده است. نکته قابلتوجه دیگر تفاوتی است که او میان «وجود» و «هستی» مینهد، این دو را با ظرافت از هم جدا میکندو هریک را در جایگاه خاص خود قرار میدهد. در کنار این مباحث، سنجش نظریات هگل بهمحک نقد، از دیگر محورهای اصلی ماست که کوشیدهایم به نحو منصفانه آن را بررسیم.
خلاصه ماشینی:
از ديگر نقاط مهمّ بررسى هستى، يافتن دلايل هگل در نخستين بودن اين مقوله است؛ و اينكه او با چه توجيهى ديگر مقولات متكثّر خود را بر اين پايه مىنهد؟ هگل همچنين براى هستى تقسيماتى قائل شده كه ذكر آن آمده است.
اكنون كه دانستيم «هستى»، «نيستى»، و «گرديدن» چگونه نخستين سهگانه هگل را تشكيل مىدهند، خوب است كه بدانيم وى اين سه را با جنس، فصل، و نوع برابر مىداند: هستى جنس است؛ نيستى كه مقوله دوم باشد، فصل است؛ در نتيجه آميزش جنس و فصل، گرديدن پديد مىآيد كه گونه خاصى از هستى، و از اينرو، نوعى از آن است.
براى مثال، هستى كه نخستين مقوله منطق است از همه مقولات مجرّدتر مىباشد، زيرا از همه تعيّنات خويش دورى گزيده است و هيچگونه فصل و مميّزى ندارد؛ ولى «گرديدن» تفاوت نيستى و هستى را دربر دارد.
اكنون هگل با روش ديالكتيك خود و با شيوه استنتاجىاش مىخواهد به ما بگويد كه هستى الزاما نه فقط همان گرديدن است؛ بلكه تمامى مقولات موخّر از خود، حتى نهايىترين مقوله، مثال مطلق، را دربر دارد.
در عبارات هگل، فرق هستى و وجود آنجايى آشكارتر است كه او وقتى واژه وجود را درباره چيزى به كار مىبرد، مرادش اين است كه آن چيز جزئى از كائنات است؛ يعنى به همه چيزهاى ديگر همبسته، و بخشى از دستگاه يا شبكه روابطى است كه كائنات نام دارد.