خلاصه ماشینی:
"رجعت تقی پورنامداریان (به تصویر صفحه مراجعه شود) فقر چه برگریزان که از کوچههای تنگ شهر میچمید، در آن سالها که گرگ گرسنه هم از هراس بوران پریشان بار از جستجوی طعمه دست میکشید!
روزها در تلخی اندوهی پذیرفته میگذشت حتی در آن هنگام که در چشمانداز بخارآلود آفتاب و ابر نمنم ترنم هوشربای یاران نغمهای قدسی را زمزمه میکرد.
چه سرگردان بود ایمان و غرور در شهر در کوچههای شک در کوچههای شرم!
در جستجوی چه بودم من وقتی که سنگها را در زنجیرهای یخ کشیده بودند و سگهای هار را در خیابانها رها کرده بودند!؟ در جستجوی چه بودم من وقتی که رود از بیم یخ زدن با شتابی دیوانهوار میگذشت، و تصویر درختان را پارهپاره میکرد میبرد میشکست!؟ از کجا آمد از کجا آمد آن برق ناگاهان سوزان سرد با بالی از اثیر و بالی از زمهریر فرشتهای که در سایهء او قرار را هم لحظهای قرار نبود!"