خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) چند قصه کوتاه از:جبران خلیل جبران1 برگردان از متن عربی-محمد حسین عادلی خدا و آنگاه که لبانم نخستین بار برای آغاز سخن به لرزه درآمدند، بکوه مقدس صعود کردم و خدای را ندا کردم:«من بنده توام ای خدای من،به تقدیرت گردن مینهم،و برایت همچنان خاشع و خاضع خواهم بود.
اینبار،پس از هزارسال دیگر به کوه مقدس صعود کردم و برای چهارمین مرتبه خدای را مخاطب قرار دادم:«ای خدای دانای حکیم،ای آئین من،من دیروز تو هستم و تو فردای منی،من برای تو چونان رگهائی هستم در تاریکیهای زمین،و تو برایم گلهائی هستی در روشنی آسمانها و ما هر دو در برابر چهره خورشید رشد خواهیم کرد.
مترجم چشم روزی چشم به دیگر دوستان خود-حواس-گفت:«من آنسوی این درهها کوهی میبینم پوشیده از ابر،وه که چه کوه زیبائی است.
» شاعر گفت:«ای بانوی من،داستانی دیگر برایت میگفتم که خود آنرا آفریده بودم."