چکیده:
این نوشتار به دنبال ارزیابی اندیشه دینی تجربه محور است. برآیند این پژوهش آن است که التزام به احکام اسلام بنابر چنین اندیشهای، ناچیز یا ناممکن است. لازمه علمگرایی و تجربه محوری در حوزه متافیزیک، فیزیکی و کمیتی کردن امور غیرمادی مانند وحی، معجزه و صفات انبیاست و چنین نگرشی به کشف حقیقت یاری نمیرساند. در این مقاله، دیدگاههای برخی از اندیشمندان معاصر، مانند آقای مهندس بازرگان به عنوان نمونه بررسی میشود. گرچه خود وی درصدد التزام به اسلام بوده و بر آن تأکید بسیاری کرده است و توحید و کمال آخرتی را هدف بعثت پیامبران دانسته و راه رسیدن به این اهداف را التزام به دین و دینورزی شمرده است. با وجود برخی باورهای وی که حاصل آنها به چالش کشیدن رئالیسم، نظریه ولایت الاهی و رهبری دینی است، هیچگاه نمیتوان دیندار واقعی بود و رضای خدا را کسب کرد.
This paper has intended to examine experience-based religious thought critically. As is understood by the study، on this manner of thought one may not follow Divine law by heart. Empiricism in the field of metaphysics would lead to a quantitative interpretation of revelation، miracle and prophetic states. Such a way may not lead to the discovery of the truth. The view of Bazargan، as an example for some contemporary scholars، has been discussed in the paper. Though he has known man obliged to Islamic law and emphasized it and has considered Divine unity and everlasting happiness as the final aim of Prophet، regarding some part of his view that challenges realism، Divine administration and religious leadership، one can never be a real religious man and attain Divine content.
خلاصه ماشینی:
"وی از یک سو میگوید نباید نگران افتادن حکومت و سرنوشت مسلمانان به دست نااهلان و عساکر شیطان بود (همان: 56)؛ درحالی که نهی صریح قرآنی در این باب از قبیل «ولا تطیعوا امر المسرفین» (شعراء/ 151) است، چگونه نباید نگران بود؟ اینکه به طور کلی هرگونه سلطه کافران بر مسلمانان ممنوع شده است (نساء/ 141)، چگونه باید در این مورد تساهل کرد؟ او از سوی دیگر، حق حاکمیت پیامبر اسلام(ص) بر مردم یا برخی پیامبران یهود در این باب را استثنا شمرده و گفته آنجا که پای دین در میان است، «الله اعلم حیث یجعل رسالته» مطرح است؛ ولی آنجا که پای اداره امت و امور دنیایی پیش میآید، قانون و دستور «و شاورهم فی الامر» حاکم است و پیغمبر(ص) از حدود تذکر و ابلاغ پا فراتر نگذارده، موکل و مسیطر بر مردم نیست.
نتیجه بنابرآنچه گذشت، تصورات نارسا از مسأله رهبری و راهنمایی در اسلام سببشده نصب الاهی این رهبران نادیده گرفته شود یا بهدرستی در نظر نیاید و در مورد وحی، نبوت، امامت و زمامداری تصدیقهای نادرستی نیز رخ دهند؛ زیرا اولا، چنانکه دیدیم حقیقت وحی نادیده گرفته شده است؛ ثانیا، به عصمت پیامبران بیتوجهی شده است؛ ثالثا، در قاعده لطف تشکیک شده که کاملا توضیح دادیم و عقلانیبودن و سازگاری آن با آزادی و کرامت انسان را نشان دادیم؛ رابعا، دیدگاه بازرگان در موضوع اعجاز نیز نادرست است؛ خامسا، رابطه میان دین و سیاست و نادرستی سکولاریسم نیز آشکار شد؛ سادسا، لزوم دینورزی عملی انسان ثابت شد؛ زیرا قوانین بشری برای اداره جامعه کافی نیستند."