خلاصه ماشینی:
"اما به محض اینکه از این وجود پرفیض فاصله میگیریم و به لحاظ تاریخی به عصر روشنگری و مدرنیزم نزدیک میشویم،به یکباره همه چیز زیر و رو میگردد و عقلانیت و خرد محض که همان فرهنگ مردانگی است،فارغ از تمام تمایلات پاک و احساسمندانه به مسخ عشق پرداخته و شروع به تخریب میکند؛در چنین شرایطی سلطهی فرهنگی عقل مردانه بر طبیعت زنانه به بحران محیط زیست میانجامد.
حال چه باید کرد؟آیا استفاده از عقل مردانه که همان فرهنگ عصر مدرنیزم است را باید به کلی کنار بگذاریم و از ان هیچ بهرهای نبریم؟ آیا می شود به فرض تغییر و بازگشت به سوی طبیعت پناه بریم؟و آیا اصلا برای حل این مشکلات و حفظ محیط زیست،چارهای وجود خواهد داشت یا خیر؟ کتاب برای پاسخگویی به این سؤالها وارد بخش سوم و صفحهی 84 به بعد میشود و اینچنین میگوید: در پی این بیرحمی و ظلمی که به طبیعت زنانه روا داشتهایم که تبعاتش دامان خودمان را گرفته است،به یکباره به یادمان میآید که باید کاری بکنیم؛لذا با سرعت،دست به سیاستگذاریهای جدید میزنیم تا محیط زیستمان را بهبود بخشیم،اما اینبار نیز جهت مداوا از همان دارو و علوم مقبول عصر روشنگری و خردمردانه کمک میگیریم،اینجاست که جنبشهای جدید سربرمیآورند و تلاش میکنند تا کاری بکنند.
زنانگی اما ساکت نمینشیند و با لباس رزم بر تن و با جدالی فلسفی پا به میدان میگذارد و خوانندهی محترم خود میداند که در این نبرد چه کسی پیروز میدان است!(صص 150-117) عقل مردانه در پی این شکست،این بار با شیوهای دیگر به جدال خود با طبیعت زنانه ادامه میدهد؛او تغییر موضع میدهد و این بار با گویشی بسیار آرام و فریبا-همان شیوهای که غالبا زنان را وادار به اطاعت از مردان میکند-وارد عمل میشود و اینچنین میگوید:«ما فقط یک زمین داریم و مادر طبیعت به کمک ما نیاز دارد»."