چکیده:
گفتگو مقولة پربرکت و میمونی است که در عرصةفرهنگ و تمدن کارکرد و نمود خاصی یافته
است، لذا آشنایی با زیرساخت آن در عصر کنونی ضروری است. گفتـگو نـوعی ارتباط
کـلامـی است با این شرط که دوسویه و تعاملی باشد. به زبان دیگر، گفتگو تبدیل
اطلاعات ندانسته و مجهول به اطلاعات دانسته و معلوم و خروج از قوه به فعل است؛ این
حرکت و ارتباط دوسویه در صورتی تعاملی و سالم خواهد بود که براساس شش عامل ارتباطی
یاکوبسون، آمیزهای از نقشها را در برداشته باشد با این ویژگی از گفتگو،این مقاله
بر آن است تا به این سؤال اساسی و مهم پاسخ دهد که آیا سفره گفتگو در عرصه و بستر
فرهنگ، هنر و زیبایی پهن میشود یا در عرصه سیاست و علم گشاده میگردد و آنگاه
براساس حکایتی از مثنوی به این گزاره میپردازد که نظریه گفتگو نباید ما را به
گذشته بدون رویکرد به جهان کنونی سوق دهد و ضمن نقد دیدگاه فلاسفه چون افلاطون،
بوبر، باختین در عرصه گفتگو «دیالوگ» به پیشینه حیات گفتگو میپردازد و در پایان به
برخی از مؤلفههای گفتگوی فرهنگها و تمدنها نظیر آزادی، عدالت،اخلاق، تسامح و
تساهل در ادبیات فارسی با تأکید بر مثنوی مولانا اشاره خواهد کرد.
Dialogue is a worthy and valuable matter that in culture and civilization has a special presentation and utilization. So the aquintance with its basis in present time is necessary. Dialogue is a kind of verbal communication if it will be mutual، in other word، dialogue is converting unknown and ambiguous information to known and clear information and emergence of potentiality to realization. This communication and mutual relationship will happen correctly if it has six communicable factors.
This article tried to arsewer this question that whether the communication happenes in the art and beauty stage or on the polelical and scientific scene. With reference to a story from Mathnavi and criticize the philosophers point of views such as Plato، I consider the history of dialogue and hint to the factors of dialogue among cultures and civilizations.
خلاصه ماشینی:
به زبان دیگر، گفتگو تبدیل اطلاعات ندانسته و مجهول به اطلاعات دانسته و معلوم و خروج از قوه به فعل است؛ این حرکت و ارتباط دوسویه در صورتی تعاملی و سالم خواهد بود که براساس شش عامل ارتباطی یاکوبسون، آمیزهای از نقشها را در برداشته باشد با این ویژگی از گفتگو،این مقاله بر آن است تا به این سؤال اساسی و مهم پاسخ دهد که آیا سفره گفتگو در عرصه و بستر فرهنگ، هنر و زیبایی پهن میشود یا در عرصه سیاست و علم گشاده میگردد و آنگاه براساس حکایتی از مثنوی به این گزاره میپردازد که نظریه گفتگو نباید ما را به گذشته بدون رویکرد به جهان کنونی سوق دهد و ضمن نقد دیدگاه فلاسفه چون افلاطون، بوبر، باختین در عرصه گفتگو «دیالوگ» به پیشینه حیات گفتگو میپردازد و در پایان به برخی از مؤلفههای گفتگوی فرهنگها و تمدنها نظیر آزادی، عدالت،اخلاق، تسامح و تساهل در ادبیات فارسی با تأکید بر مثنوی مولانا اشاره خواهد کرد.
تعریف و جریان گفتگو و ضرورت آن گفتگو، همسخنی یا همپرسه از مقولههایی است که به معنی کلی و فراگیر، سابقه پرداخت آن به آغاز تمدن بشری برمیگردد به طور مثال در دستگاه فکری افلاطون، دیالوگ ابلاغ غیرمستقیم حقیقت در شکل فلسفی تفکر است (یاسیرس، 1375: 17) که برای جستن حقیقت به کمک انسانهای دیگر میتوانیم رابطه دوسویه گفتگویی را بین دو طیف برقرار کنیم و لذا در نظر افلاطون به کمک شخص دوم است که انسان میتواند به درستی اندیشه خود پی برد.