چکیده:
در این نوشتار سیر تحول مفهوم دروغ در ایران عصر هخامنشی و چگونگی چفت و بست شدن آن با ساختارهای سیاسی بررسی میشود.تمدن ایرانی نخستین و تنها تمدن عصر پیشامسیحی است که مفهوم دروغ در آن هم طنینی سیاسی دارد و هم به مثابهء کلیدواژهای مرکزی در دستگاهی اخلاقی کاربرد یافته است.چرایی این اهمیت یافتن دروغ در دستگاه نظری ایرانیان باستان پرسش مرکزی این نوشتار است.بحث با واکاوی مفهوم دروغ در گاهان و اوستا آغاز و در ادامه،سیر تکامل مفهوم دروغ در متون اوستایی کهن و متأخر وارسی میشود.آنگاه این مفهوم به طور مقایسهای با متون پارسی باستان بهجامانده از شاهنشاهان هخامنشی مقایسه و بهویژه کاربست مفهوم دروغ در کتیبهء بیستون مفهوم میشود.
خلاصه ماشینی:
"همه به یاد دارند که هرودوت گفته بود مغان به کودکان پارسی سواری و کمانگیری و راستگویی را آموزش میدهند )631,I,8891 itodoreH( ،و در جایی دیگر تأکید کرده بود که ناشایستترین کار در چشم پارسها ابتدا دروغگویی است،و پس از آن وامدار بودن،و این دومی را ازآنرو بد میدارند که فرد مقروض ممکن است ناگزیر شود دروغ بگوید(همان:بند 136).
در این کتیبه،داریوش تاحدودی منظور خویش از دشمنی با دروغ را نیز روشن کرده است،بهعنوان نمونه گفته که از خشم و تندخویی پرهیز میکند و سخن مردمان را زود باور نمیکند و کسی را بیدلیل مجازات نمیکند و مانع ستم توانا بر ناتوان و ناتوان بر توانا میشود،که توجه به این دومی و قایل شدن این تمایز در تاریخ اندیشۀ سیاسی و سیر تحول مفهوم عدالت بسیار اهمیت دارد و نیازمند به بحثی بیشتر است.
گذشته از کاربست اجتماعی و سیاسی دروغ،آیا میتوان برای آن مفهومی عامتر و فردیتر نیز در نظر گرفت؟آیا گذشته از سپهر عمومی و زمینۀ سیاسی،که در آن هواداران اشه و دروغ به صفتآرایی در برابر یکدیگر میپرداختند،عرصهای خصوصی،فردی،و بنابراین عمومی و فراگیر وجود داشته که دروغ در آن با اخلاق هر انسان مربوط شود؟ شواهد نشان میدهند که در آغاز چنین بوده است،و دستکم در متون گاهانی،این مفهوم انسانی و فردگرایانه از دروغ است که پررنگتر است و همچون مقدمه و زمینهای برای مفهوم سیاسی و اجتماعی دروغ کاربرد دارد."