چکیده:
شعر از برجستهترین هنرهای کلامی است که از دیرباز فلاسفه،فضلا و ادبا کوشیدهاند تا تعریفی از آن ارائه دهند.اما منطق،شعر را«کلام خیالانگیز» دانستهاند،و ادیبان و ناقدان کهن،آن را«کلام موزون و مقفی»و نظریهپردازان متأخر نیز با تلفیق این دو دیدگاه،شعر را«کلام مخیل موزون مقفی»نامیدهاند. امروزه فراتر از این تلقیهای فنی و صناعی،شاعران و نظریه پردازان ادبی، تعاریف ذاتیتر و ذوقیتری از شعر ارائه کردهاند.
در این مقاله،با روش کتابخانهای و سند کاوی،ضمن نگاهی کوتاه به مفهوم شعر و شاعری در سخن نظریه پردازان،دیدگاه دو شاعر معاصر عرب و ایرانی،ابوالقاسم شابی و نادر نادرپور،که هریک به نوعی در اشعار و مقالات خود در زمینهء شعر و شاعری اظهارنظر کردهاند.با نگاهی تطبیقی بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
"«تأثیر در نفوس شرط مهم شعر است و این،همان قوهء مرموزی است که سحر بیان را سبب میشود.
میآید،دیدگاههای شابی نسبت به خود شعر و مقولهء شاعری است تا وظیفهء شعر
بگیرد و روح خشن جهان هستی را در شعر خود چون آب روان و جاری سازد و
جوشش درآیند و این تنها شعر است که میتواند آنها را بیان کند.
دل خوش میدارد؛اندوه و شادی خود را تنها با شعر میتواند بیان کند.
شعر،از نگاه شابی بازدم احساسی است که از دل برمیخیزد و اگر شعر
را که بر روی زمین میروید،بخشی از شعر حیات و زندگی میداند:أنت یا شعر!فلذة من فؤادی تتغنی،و قطعة من وجودیفیک ما فی جوانحی من حنین أبدی إلی صمیم الوجودفیک ما فی خواطری من بکاء فیک ما فی عواطفی من نشیدفیک ما فی مشاعری من وجوم لا یغنی،و من سرور عهیدفیک ما فی عوالمی من ظلام سرمدی،و من صباح ولید...
است که در نگاه شابی شعر باید انجام آن را بر عهده بگیرد.
سرودن آن تردید دارد،زیرا این شعر مانند نگاهی است که به هیچ قالبی نمی-
این شرارهء آتش شعر را چون دود سیاهی ببیند که در حال نابودی و فناشدن است:گر شعر من شرارهی آتش بود اینک به غیر دود سیاهی نیست
پیوند داده است و نمیتواند شعر را رها کند و از گفتهء خود-که قصد رها کردن
عقیده است که گرچه شعرهای ابلیس فراوان است،ولی در برابر شعر خدا-که
کجا شهد است این خونی که در هر خوشهی شعر
که شعر را دستاویز خود قرار داده است.
ویران کرده است و این را مجازات خود میداند:
شاعر این است که شابی،بهطور کلی،دیدگاه مثبت و روشنی نسبت به شعر"