چکیده:
در نوشتار حاضر،به واکاوی پیوندهای موجود میان اندیشهء عرفانی و جنبههای زیباشناسانهء متون عرفانی پرداخته شده است.به عبارت دیگر،این مقاله در پی معرفی بسترهای فکریای است که از متون عرفانی آثاری هنری ساختهاند. اهمیت این بسترها را باید در دخالت آگاهانه یا ناآگاهانه آنها در فرآیند آفرینش متون پیگیری کرد،چنانکه حتی متونی همچون مقالات،تذکرهها،نامهها و متون تعلیمی صوفیه را نیز به آثاری شاعرانه تبدیل کردهاند. برای دستیابی به این هدف ابتدا به مرور اصطلاحات آشناییزدایی و برجستهسازی به عنوان سنجههایی برای شناسایی زبان ادبی در نظریات فرمالیستها و ساختارگرایان پرداخته شده است.در ادامه،نقش مؤلفههایی از اندیشهء عرفانی چون تأویل و رمز،مکاشفه،عادت گریزی،آفرینش پیاپی،نسبیگرایی و حیرت در آفرینش هنری نشان داده شده است.این مؤلفهها نگاهی چند لایه و باطنی در نویسندگان متون عرفانی بر میانگیزند که نتیجهء چنین نگاهی را در زبان این متون میتوان دید؛زبانی که با برجسته کردن برخی عناصر زبانی،ادراکی هنری را در خوانندهء آنها پدید میآورند.
This paper tries to investigate the relation between mystical thoughts and aesthetic aspects of mystical texts. In other words، this research tries to introduce the thinking fields that produced artistic works from mystical works. The importance of these fields is in their conscious or unconscious role in the creation of these texts. To achieve this goal، defamiliarization has been used as a criterion for recognizing the artistic aspects of mystical texts. Therefore، by giving a general review of literary theories of 20th century، defamiliarization and foregrounding have been considered in the works of Formalists and Structuralists. In this framework، the function of some of the features of mystical thought such as symbol and interpretation، revelation، relativism، repeated creation and wonder (Hayrat) in artistic creation have been investigated. These features produce a multilayered insight in authors of mystical texts. The results of such insight can be seen in the language of these texts. In this language، defamiliarized features produce an artistic perception in the readers of the texts.
خلاصه ماشینی:
بسترهای آفرینش هنری در متون عرفانی علیرضا محمدی کلهسر*دکتر محمد علی خزانهدارلو** چکیده در نوشتار حاضر،به واکاوی پیوندهای موجود میان اندیشهء عرفانی و جنبههای زیباشناسانهء متون عرفانی پرداخته شده است.
برای دستیابی به این هدف ابتدا به مرور اصطلاحات آشناییزدایی و برجستهسازی به عنوان سنجههایی برای شناسایی زبان ادبی در نظریات فرمالیستها و ساختارگرایان پرداخته شده است.
اهمیت این دو کتاب برای تحقیق حاضر آن است که زبان عرفان و پردازش هنری در متون عرفانی را با توجه بسترهای شکلگیری آنها بررسی کردهاند.
علیرضا فو لادی(7831)نیز در بررسی سطوح مختلف زبان عرفان،به زمینههای پیدایش عناصر هنری و بلاغی در متون عرفانی اشاره کرده است.
این ویژگیها موجب شده است تا برخی پژوهشها به بررسی و نقد صوری متون عرفانی روی آورند.
برای رسیدن به این هدف،با در نظر گرفتن دو ویژگی بالا به معرفی بسترهایی در اندیشهء عرفانی خواهیم پرداخت که با ایجاد عنصر آشناییزدا در زبان به خلق آثار هنری میانجامند.
تأکید بر نو شدن آنچه در افق نگاه عارف واقع میشود همواره از سوی شارحان این نظریه مورد توجه واقع شده است.
این غرابت نیز خود نتیجهء برخورد غیر منتظرهء عارف با ظهور معانی و پدیدهها در طبقات مختلف عالم است؛چنانکه شگفتی حاصل از رویارویی با چنین تصاویری،همواره کشف را با حالت جذبه و بیخودی همراه میکند.
نتیجهء این مکاشفات حضور عناصری غیر عادی در زبان است،چنانکه چنین گزارشهایی خوانندهء متون عرفانی را نیز با وضعیتی غیرمنتظره مواجه میکند.
به عبارت دیگر،قرار گرفتن نویسندگان این متون در بافت چنین آموزههایی موجب زنده شدن نگاهی نو شونده در آنها شده است که تعبیر زبانی آن در متن،ایجاد رگههایی از آفرینش هنری در متون عرفانی را در پیداشته است.