خلاصه ماشینی:
"پرسهزدنهای شخصیت در بلوارها و کافهها و جستجو و کنکاش در گذشتههای دور برای یافتن خود واقعی وجودی فردی وسیلهای میشود تا بیانگر این گفته«پل ریکور»شود که «حال اکنون ما از گذشته ما جدا نیست» اینجا است که رمان بیشتر به گذشته میپردازد و روند روایت بهجای حال به گذشته اختصاص مییابد تا پرسهزدنها در محلهها و گذشتههای دور؛پل ارتباطی شود برای سوالات بیشمار ذهنی و دستیابی به خود وجودی راوی «آیا گذشته و حال باهم قاطی میشدند؟از کجا معلوم میان حوادث غیر منتظره و بهظاهر گوناگون یک زندهگی،وحدتی سری و عطری بارز وجود نداشته باشد؟»(ص 79) نویسنده با استفاده از نثری ساده،روان و پالوده و با استفاده از جملههای کوتاه از آدمهای تنها و ناآرامی میگوید که به هیچچیز اطمینان ندارند و در پس فراموشی تنها میخواهند به زندهگی خود ادامه دهند.
از آن موقع به این طرف دیگر نخوانده بودمش»(ص 73)حال باید پرسید،اگر نامه برای راوی بیاهمیت بوده پس چرا تا این مدت لای دفترچه نگهاش داشته است و اگر نامه از اهمیت خاصی برخوردار بوده،چرا راوی از آن موقع تا حال آن را دوباره نخوانده است؟و به این نکات این مطلب را هم اضافه کنید که راوی هیچ وقت جواب نامه را هم نداده است«هیچوقت به نامهاش(روکروآ) جواب نداده بودم»(ص 14)چرا راوی حالا بعد از گذشت سالها بهیکباره یاد نامه میافتد؟ سوال و تصادفی که خود پیشزمینه بازسازی رخدادهای گذشته است،خیلی علتمند در طرح داستانی چینش نمیشود و احتیاج به پرداخت بیشتری دارد(به یاد داشته باشیم که تصادف در ابتدای رمان که باعث عدم تعادل داستانی شود، سودمند و پذیرفتنی است)هوشمندی مودیانو در این باب نیز بدینگونه بروز پیدا میکند که سوال خواننده را بهعینه از سوی راوی بازگو میکند."