چکیده:
موضوع«فنا»از مباحث مهم عرفان اسلامی است،بههمین دلیل در متون عرفانی، بسیاری از عارفان از زوایای مختلف دربارهء آن بحث و بررسی کردهاند. این موضوع،در آثار بسیاری از شاعران عارف بازتاب یافته است که از جمله میتوان به عطار اشاره کرد.فنا در همهء آثار عطار از جمله الهینامه،اسرارنامه، مصیبتنامه،دیوان و منطق الطیر،بخشهایی را به خود اختصاص داده است.درمیان این آثار،منطق الطیر از لحاظ توجه به این موضوع نمود ویژهای دارد. در این مقاله،به بررسی بازتاب فنا در منطق الطیر پرداخته شده و داستانها و حکایتهایی ذکر شده که عطار،در آنها به طریق مختلف موضوع«فنا»را بیان کرده است.
خلاصه ماشینی:
"حسن آشفته شد و گفت:«شاه چنین حرمتی به تو گذاشت پس چرا تو حقشناسی نمیکنی؟»ایاز گفت: «من کیستم که در این میان از خود بگویم و خود را آشکار کنم دراینجایگاه که اوست «منی»وجود ندارد»وقتی حسن رفت ایاز به سلطان محمود از محو سخن میگوید مانند سایه در آفتاب: گفت هرگه کز کمال لطف شاه میکند سوی من مسکین نگاه در فروغ پرتو آن یک نظر محو میگردد و جودم سربهسر چون نمیماند ز من نام وجود من به خدمت پیشش افتم در سجود گر تو میبینی کسی را آن زمان نیستم من هست آن شاه جهان سایهای کو گم شود در آفتاب زو کی آید خدمتی در هیچ باب؟ هست ایازت سایهای در کوی تو گم شده در آفتاب روی تو چون شد از خو بنده فانی،او نماند هرچه خواهی گو،تو دانی آن نماند (همان،164) عطار بیان میکند که کسی که به توحید میرسد،در او گم میشود،زیرا در توحید او به وحدت رسیده و دوئیت و تقرقه از بین رفته است: هرکه زد توحید در جانش رقم جمله گم گردد از او،او نیز هم گر بدو گویند سستی،یا نه ای؟ نیستی گویی که هستی یا نه ای؟ در میانی،یا برونی از میان برکناری،یا نهانی یا میان فانیی یا باقیتی،یا هردویی؟ یا نه ای،هردو تویی ف یا نه تویی؟ گوید اصلا من ندانم چیز من وین ندانم،وان ندانم نیز من عاشقم،اما ندانم بر کیم نه مسلمانم،نه کافر،پس چیم؟ لیک از عشقم ندارم آگهی هم دلی پر عشق دارم،هم تهی (همان،364) و سپس باز دربارهء فنا،به انحای گوناگون،با حکایات و داستانها سخن میراند و باز از ترک خودی و منیت میگوید و اینکه چون به نفای فی الله نایل شدی،به بقای بالله نیز خواهی رسید."