خلاصه ماشینی:
"حتی اگر انسان واجد همهء حکمتهای تنهایی و تواناییهای تمرکز باشد به خداوند دست نخواهد یافت و این بیشتر به آن میماند که انسانی راه خویش بسپرد و فقط آرزو کند که این راه،راه خداوند باشد، آرزوهای او در شدت این آرزو تجلی مییابد، حتی مواجهه(کشف و شهود)برای یک چنین انسانی کاروانسرایی است بر سر راه که چشمانداز نهایت مقصود را در فراروی او قرار میدهد و به این ترتیب اصولا مواجههای رخ نمیدهد؛ولی این مسأله امکان وقوع آن را منتفی نمیسازد زیرا هرگز نمیتوان احتمال وقوع را نادیده گرفت.
چنین انسانی با آمادگی اما بدون روحیهء کنجکاو راه خویش را طی میکند و از این طریق«طمأنینهء رفتار»ی را نسبت به همهء چیزها و پدیدههای اطرافش میآموزد و طریق وصول به این طمأنینه را درمییابد،و به مجرد آنکه به حقیقت دست یافت روح او سر برنمیتابد و آنگاه است که او با همه چیز در حیثیت واحد مواجه میشود،آنگاه میمنت وجود خویش را درمییابد و به مبارکی اشیای پیرامونش واقف میشود،زیرا چنین شهودی پایان راه نیست بلکه صرفا کانون ابدی آن به شمار میرود.
اگر انسان کار را با روح شروع کند رابطه مطلق،واجد *این مسأله که شما به خداوند بیش از هر چیز دیگری نیازمندید اشتغال دایمی ذهن شماست ولی آیا به راستی خداوند نیز در سرشاری ابدیت خود به شما نیازمند است؟ کیفیتی دوقطبی و تلفیق تضاد و تقارن و درهم جوشی احساسات متخالف مشاهده میشود.
زیرا شخص میتواند و باید به خداوند«بدهد» و این برای آن کس که قربانی کوچک خویش را به خداوند ارزانی میدارد و با اشتیاقی عظیم با او مواجه میشود چیز مهمی نیست:«باشد که مشیت تو مجری داشته شود."