چکیده:
دربارهی ساختار و منشاء قصهها و اسطورههای ملتهای مختلف جهان آثار گوناگونی پدید آمده است.برخی از پژوهشگران با نگاهی تطبیقی آثار دو یا چند قوم را با یکدیگر مقایسه کردهاند.از آنجا که هندیها و ایرانیان از گذشتههای دور پیوندهای فراوان فکری،جغرافیایی و تاریخی داشتهاند،زمینههای بسیاری نیز برای پژوهشگران علاقهمند به بررسی آثار این دو قوم فراهم آمده است.بیگمان "پنجاتنترا"و"شاهنامهی فردوسی"،دو اثر مهم و باستانی نزد مردم هند و ایران است و این دو اثر،در فرهنگ دو ملت جایگاه ویژهای دارند. در این مقاله کوشش شده با نگاهی ساختاری،اجزای ساختار داستانهای افراسیاب و سیاوش در شاهنامه و شیر و گاو در کلیله و دمنه مقایسه شود.درخور توجه است که این اجزا به گونهای شگفتانگیز با یکدیگز مشابهاند.گفتنی است، کوشش شده اگر تفاوتهایی میان روایات گوناگون از این دو داستان وجود دارد، بارنموده شود.همچنین به دلیل هممانندی فراوان داستان شیر و شتر پرهیزگار در مرزباننامه و شیر و شغال در کلیلهودمنه به شباهتهای دو داستان اخیر نیز اشاره شود و در پایان با توجه به ساختار بسیار مشابه دو داستان،تحلیلی نیز ارائه گردد.
خلاصه ماشینی:
"به حقیقت مرا اجل اینجا آورد و الا من چه مانم به صحبت شیر؟»(همان،501) سیاوش نگه کرد خیره بدوی زدیده نهاده به رخ بر دو جوی چو یاد آمدش روزگار گزند کزو بگلسد مهر چرخ بلند نماند بروبر بسی روزگار به روز جوانی سرآیدش کار بدو گفت هر چونک میبنگرم به بادافره بد نه اندر خورم اگرچه بدآید همی بر سرم هم از رای و فرمان او نگذرمـ (فردوسی،ج3،041:4731) نکتهی جالب در این بخش از هر دو داستان،نوعی تسلیم و پذیرش مرگ از سوی گاو و سیاوش است،گویی هر دو از پیش پذیرفتهاند که راه برون رفتی برای آنان پیدا نمیشود.
در شاهنامه گرسیوز فقط در داستان سیاوش حضوری پررنگ دارد و اتفاقا هنگامی که کیخسرو افراسیاب و گرسیوز را اسیر میکند و میخواهد آنان را بکشد،اینگونه با گرسیوز سخن میگوید: به گرسیوز آمد ز کار نیا دو رخ زرد و یک دل پر از کیمیا چو در پیش کیخسرو آمد به درد ببارید خون بر رخ لاژورد شهنشاه ایران زبان برگشاد وز آن تشت و خنجر بسی کرد یاد به دژخیم فرمود تا تیغ تیز کشید و بیامد دلی پر ستیز میان سپهبد به دو نیم کرد سپه را همه دل پر از بیم کرد (فردوسی،ج 5،673:4731) در کلیله و دمنه،باب«بازجست از کار دمنه»فضایی فراهم آمده که راوی راز مرگ گاو را میگشاید و پس از بررسیهای گوناگون خیانت دمنه را آشکار میسازد.
البته در این دو داستان قهرمان قربانی نمیشود و میتوان گفت کسی که باب بازجست از کار دمنه را در ادامهی باب شیر و گاو گنجانده است،دو موضوع را پیش چشم داشته است؛ یکی علاقه و ذهنیت مخاطبان ایرانی و باور آنها به اینکه خون بیگناه هیچگاه پایمال نمیشود و دست روزگار بهگونهای قاتل را قصاص خواهد کرد و دوم داستان شیر و شغال که برگرفته از مهابهاراتا است."