خلاصه ماشینی:
"در آنسوی همهء نقشهای دیگری که در این کتاب مطرح است(یعنی نقشهای بلوم و دیگر شخصیتها)آیا میتوان صوتی را که نقش دلقک یا به سخره گیرنده را بازی میکند و حتی خویش را نیز به سخره میگیرد نادیده انگاشت؟ اعم از آنکه پاسخ چه باشد نقش نمیتواند در خارج از متن اعتقاد واجد حیثیت گردد و هدف من در اینجا آن است که چگونگی این مطلب را روشن سازم؛زیرا صوت در ایفای نقش جای دیگری را درون ما میگیردکه خود ما نیست پس کماکان مستحق اعتقاد است و به این ترتیب اعتقاد چیزی افزون بر ارتباط و اندیشه که ذاتی اندیشهء انسانی است،نیست و فی الواقع مسئلهء اعتقاد و ادبیات،گونهء خاصی از مسئلهء کلی اعتقاد و ارتباط به طور عام و در نهایت مرتبط با خود اندیشه انسانی است.
احساس نماینده بودن به واسطهء نزدیکی عاطفی از بین نمیرود،در واقع این احساس جهت مکنونیت خالصی که نزدیکی عاطفی بین اشخاص را میسر میسازد با سرشاری تمام متحقق میشود و به اوج خود میسرد،نزد من شما به عنوان فرد تنها و غیرقابل اشتباه با آن دیگری که در اعماق آگاهی درونی شما متمکن است-بیش از آن که اشیا بیجان واجد حیثیت هستند در این حیثیت متمکن هستید-واین حقیقت مبتنی بر من واقعیت است که درگیر شدن در نوعی از گفتوگو با شما برای من امکان بیشتری از درگیر گفتوگو شدن با اشیاء بیجان دارد،زیرا این گفتگو در ایجاد یقین من در مورد خصیصهء منحصر به فرد بودن آگاهی شما و تخطی ناپذیری نهایی آن نقش اساسی دارد یعنی اطمینان خاطر از این واقعیت که طبیعتا من هرگز نمیتوانم بدانم که شما بودن چیست پس به طریق اولی هرگز نمیتوانم در تجربهء نهایی شما با خود خویشتنتان مشارکت ورزم؛ البته من در عین حال نمیتوانم بدانم که شیء بودن چیست؟بوتهء گل سرخ است یا قناری؟ولی شیءنیز نمیتواند بداند که خود خویش بودن چیست."