خلاصه ماشینی:
"»(ص 164) پیرمرد نجیب آسانگیر،نه تنها نام دیگران،حتی نام خود را هم جدی نمیگیرد وبه یاد نمیآرد: -هی فلانی!» او همیشه هرکسی را با همین یک نام میخواند اسم و رسم دیگران سهل است،او شاید غالبا نام خودش را هم نمیداند(ص 19) با راوی و قهرمان نخست این 18 پرده-با چنین خلاصه پرونده-آشنا شدیم اما جا دارد که از زبان روایتگر پردهها-یعنی شاعر-با بینش و گویش وی نیز مأنوس گردیم: در همان صفحۀ نخست،بیان شاعرانۀ شاعر،شمای مرد را چنین تصویر میکند: «...
(ص 70) ودر جای دیگر از فاسد اجتماعی و دزدیهای کلان و قاچاق سخن میآورد: -هی فلانی!هیچ میدانی که زندان چیست؟ شاتقی این بار، شیکپوش تازهوارد را مخاطب داشت دزد آقایی که میگفتند هفده کامیون تریاک دولت را یک قلم خوردهست،اما باز هم زندهست!(ص 86) و بعد تصویر این دزد«آقا»را بسیار زنده وجالب و آشنا برای همۀ ما چنین ترسیم میکند: دزد آقا،میتوانم گفت حضرتش بسیار والا بود اووجودی بود بیمانند که به جمع بیوجودانی چو ما،چندان نمیآمد همکلام و همقدم میشد،بجایش خنده هم میکرد لیک با روح ودل خندان نمیآمد با پز اشرافی عالی جای او در بزم از ما بهتران خالی راستش با هیچ تقریبی و تخمینی او به این زندان نمیآمد(ص 87) اینها کلیاتی بود در مورد ایمکتاب به عنوان نقد تفسیری یا سنجش گزارشی،اما هنوز در جهت جزئیات نیز نکاتی میتوان گفت:از این نکات میتوان از ترکیبات بکر و بدیعی یاد کرد که اخوان بکار میبرد مثلا«مرگاباد»یا «فرامشیاد»در توصیف زندان: این حصار مرگ امن،این کنج مرگاباد این فراموشیفزای،از درهمآمیز فرامشیاد."