چکیده:
جنبش نگریتود در دهه 60 میلادی به اوج شهرت رسید. اندیشمندان این جنبش برای مقابله با قدرت رو به گسترش امپریالیسم، بهره گیری از گفتار استعمارگر را یکی از شیوه های این رودررویی نهادند. برای مثال، نگریتودگراها از تقابل های دوتایی که در بطن گفتار سلطه طلبان بود، استفاده کردند، ولی در اقدامی راهبردی سلسله مراتب اهمیت، زیبایی و قدرت را به هم ریختند. رقص جنگل ها، نوشته به سال 1960، در لایه ای از خود نقدی بر جنبش نگریتود است. بنا بر آنچه در این نمایشنامه بازتاب داده شده است، شویینکا بیشتر پایه های نظری این جنبش را زیر سؤال می برد، هرچند در عین حال به قابلیت های راهبردی سیاسی آن باور دارد. آنان مدعی اند که فرهنگ های آفریقایی، همچون فرهنگ دیگر مناطق، استقلال عمل ندارند، از این رو شویینکا نگاه ماهیت گرای نگریتودگراها را به تاریخ و نژاد نکوهش می کند. در مجموع، به نظر می رسد که شویینکا موافق عقاید نگریتود نیست، مگر این که به صورت مقطعی برای ایستایی در برابر امپریالیسم به کار گرفته شوند.
خلاصه ماشینی:
"این نمایشنامه به حکام آفریقایی پسا استعماری میتازد،فساد فراگیر جامعه را فریاد میزند،تیرهورزیهای مردم عادی را بهطور تمثیلی به تصویرمیکشد،سوءاستفاده از منابع طبیعی را منکوب میکند و در اثناء کلام خود،جنبش فرهنگینگریتود را نیز مورد بررسی قرار میدهد.
مقدمهای بر رقص جنگلها وله شوئینکا نمایشنامهنویس،رماننویس،شاعر و فعال سیاسی نیجریهای است که در سال(1)-البته خلاف تصور بانچه اصول استعمار انگلیس در عمل آزادی بیقیدوشرط برای فرهنگ محلی قائل نبود.
این بردگان نمیتوانند فراموش کنند کهزندگی آنها سپری شده!چطور جرأت میکنند که زندگان را با شوربختی خود بیازارند!(رقص جنگلها 32) آدنبی در جواب پیرمرد میگوید که آنها قصد داشتند قهرمانهای تاریخی آفریقا رااحضار کنند تا جلال و جبروت«مالی،سونگای،لیسابی»را زنده کنند،ولی در عوض درگذشته تاریخی خود«موجودات پوچی»را مییابند که به باور شویینکا همانانیاند که مستوجبستایشاند(رقص جنگلها 33).
شویینکا نیز حد اقل در دو صحنه از نمایش خود نسبت به این مسئلهموضعگیری کرده و ادعاهای حاکی از اصالت تژادی را اصولا ناکارآمد دانسته و حتی وجودچنین جوهرۀ بیغلوغشی را غیرممکن قلمداد میکند.
همچنین اشارۀ تاریخنگار دربار مااخاریبو به جنگ تروآ نشاندهندۀ شک شویینکا بهادعای نظریهپردازان جنبش نگریتود است؛جنبشی که حس نوستالژیک پیروانش به دورۀ پیشاز استعمار،با اعتقاد آنها به فرهنگ«ناب»آفریقایی همراه است که سلطۀ استعمارگران آن را خدشهدار کرده.
در نتیجه،فرهنگ پیش از استعمار حد اقل از دیدگاهادبی شویینکا پاک و بهطور کامل آفریقایی نبوده و رگههایی از عقاید به اصطلاح غیرمحلیدر خود جای داده است.
شویینکا با روایتی متفاوت از گذشتۀملتش-برخلاف ادعاهای نگریتودگراها-پایههای فلسفی این نهضت را زیر سؤال میبرد،ولی درعینحال از زبان دموکه آنجا که میگوید:«چیز خوبیه،منظورم اینه تا وقتی زیادتکرار نشه»(رقص جنگلها 6)به پتانسیل استعمارزدایی این جنبش اذعان میکند."