چکیده:
در این مقاله ضمن در نظر داشتن سبک قصه پردازی مولانا نخست ویژگیهای آن کلی همراه با برخی نظریات مثنوی شناسان و بعضی عناوین اطلاق شده بر آن به اختصار بررسی شده است.نظریات و عناوین مطرح شده غالبا به پیچیدگی و بعضا به بی نظمی مطالب مثنوی اشاره می کند در حالی که تامل در روابط ابیات نشان می دهد پیوند بیتها، تمثیلها و قصه ها از آنچه گفته اند، بیشتر است . ضمن اینکه امروزه محققان در این شیوه غالبا محاسن را جستجو می کنند وسبک مولانا را سبکی متفاوت و بر هنجارگریزی وساختارشکنی مبتنی می دانند. بر این اساس در ادامه به نقش تداعی معانی و تمثیل به عنوان دو عامل موثر در شناخت پیوند ابیات پرداخته شده است. بررسی تداعی وتمثیل نشان می دهد،این دو مقوله ضمن ایجاد ابهام ، سیالیت، گسست و گسسته نمایی در عین حال می تواند عناصری در جهت پیوند و انسجام متن نیزبه شمار آید. برای تبیین این موضوع مثالهایی انتخاب شده است که گسستگی و پراکندگی ظاهری در آنها مشهودتر است . ضمن بررسی دلایل پراکنده نمایی این موارد، نهایتا شیوه های پیوند حاکم بر آنها نمایانده شده است.
خلاصه ماشینی:
"لکهدار شدن عروس خاوری(خورشید)یادآور حاملگی عروس بخت و تولد کودکان دوقلوی پیروزی میشود: شاه بر اسب پیلتن،رخ فکند پلنگ را#شیر فلک جه سگ بود،تاش پپاده نشمری گر نه سگش بود فلک،چون نمط پلنگ و مه#پر نقط بهق شود روی عروس خاوری از رحم عروس بخت،این حرم جلال را#نوخلفان فتح بین وارث ملک پروری در بر تیغ حصر میزاده جنابه چون عنب#برده جناب از آسمان کرده همه دو پیکری (دیوان خاقانی،1375،ص 591 و 592،) در مثنوی بازی با کلمات جایگاه چندانی ندارد؛یعنی مولانا،چون نظامی و خاقانی صرفا جنبههای مختلف یک واژه را به قصد قدرتنمایی شاعرانه به کار نمیبرد،بلکه واژگان را به او کمک میکنند تا اندیشهها و قصههایی را که در ذهن میپروراند با یاد آورد و مسیر قصهها و ذهنیتهایش را تعیین کنند؛به عنوان مثال در همان ابیات آغازین دفتر اول یعنی در داستان کنیزک و پادشاه به طور اتفاقی کلمۀ آفتاب را به کار میبرد و طی چند بیت از آفتاب عالم ماده به سوی خورشید آسمان معنا کشیده میشود: آفتاب آمد دلیل آفتاب#گر دلیلت باید از وی رو متاب چون حدیث روی شمس الدین رسید#شمس چارم آسمان سر درکشید (مثنوی،ج 1،ص 9 و 10) واژۀ آفتاب هر جا و به هر دلیل که مطرح شود،میتواند یادآور وجود شمس یا خورشید حقیقت باشد."