چکیده:
در شرایطی که دو ایدئولوژی مارکسیسم و سرمایهداری دوش به دوش هم برای تسری در مناطق مختلف جغرافیایی در تلاش بودند، انقلاب اسلامی در ایران بر پایه ایدئولوژی اسلامی، نظامی سیاسی را شکل داد و بازیگر جدیدی با معیارهای جدید براساس اسلام به عنوان یک کارگزار جدید در ساختار نظام بینالملل مطرح گردید. ضرورتهای ایدئولوژی اسلامی چالشهایی را در نحوه ارتباط این کارگزار جدید با ساختارهای موجود درسطح بینالملل به وجود آورد. سؤال این پژوهش چگونگی ارتباط ساختار نظام بینالملل و کارگزار جدید است. فرضیه پژوهش این است که تقابل ساختار و کارگزار جدید مبنای ایدئولوژیکی دارد. برای بررسی نوع ارتباط ساختار وکارگزار در سطح بینالملل با تکیه بر تئوریهایی مانند مکتب انگلیسی، سازهانگاری، نوواقعگرایی و پارادایم برخورد با نظام سلطه، به نوع این رابطه می پردازیم.
While communism and capitalism were competing to extend to larger geographical regions, Islamic revolution of Iran founded a political system based on an Islamic ideology and a new player with new standards was introduced as a new agency in the international system. Necessities of an Islamic ideology posed challenges for the interaction of this new agency with established international structures. This article tries to answer how the international system interacts with this new agent. The hypothesis of this article is that the confrontation of this structure and the new agency is for ideologicalreasons. To investigate this relationship and to identify its type we will consider theories such as British School, Constructivism, neo-Realism and the paradigm of the clash with the dominant system.
خلاصه ماشینی:
در این تحقیق، شرایطی را که ساختار نظام بینالملل برای یکی از کارگزاران خود (انقلاب اسلامی ایران) بهوجود آورد و واکنش ایران را در مقابل این ساختار، همچنین تأثیر هر کدام را بر دیگری براساس رابطه ساختار ـ کارگزار در سه تئوری مهم روابط بینالملل (نوواقعگرایی، مکتب انگلیسی و سازهانگاری) بررسی میکنیم.
در واقع این دکترین، رابطه ساختار (نظام دوقطبی و سلسلهمراتبی بعد از آن) و کارگزار (انقلاب اسلامی) را رابطهای بر مبنای سلطه میداند که با مقابله کارگزار مواجه میشود و هرکدام برای اثرگذاری بر یکدیگر میکوشند.
(حاجییوسفی، 1384: 61) اما با وقوع انقلاب اسلامی و مطرح شدن اسلامگرایی بهعنوان یک قطب سیاسی جدید و تمایل به کثرت در قطبهای قدرت، مطلوبترین وضعیت در میان ساختارهای نظام بینالملل برای نهضتها، از جمله انقلاب اسلامی، ساختار «چندقطبی» و متنوع بود.
هرچند این تحریمهای همهجانبه در بسیاری از موارد با تعهدات و پروتکلهای بینالمللی در تعارض قرار گرفته است، ولی قدرتهای بزرگ بهعنوان مهمترین بازیگران ساختار با نادیدهگرفتن آنها سعی در فشار بر جمهوری اسلامی و تغییر رفتار رهبران آن داشتهاند.
ازاینرو، ساختار نظام بینالملل از یکسو ایران را به دستیابی به فناوری هستهای برای خودیاری در جهت بقا ترغیب میکند و از سوی دیگر، خود، مهمترین مانع دستیابی به این فناوری است.
آگاهی جهان اسلام یکی از چالشهای مهمی که انقلاب اسلامی برای ساختار نظام بینالملل ایجاد کرد، تأثیرگذاری بر کشورهای اسلامی و جنبشهای فعال در این کشورها بود که با پیروی از ایران، منافع ایدئولوژیهای غیراسلامی را در کشورهای خود به خطر میانداختند.