خلاصه ماشینی:
"افزون بر این دو کتاب هایدگر در شاهکار فلسفی خود یعنی وجود و زمان نیز در دو بند از هگل و مخصوصا دربارۀ مفهوم زمان از نظر هگل بحث نموده است.
پدیدارشناسی روح هگل روی آگاهی و خودآگاهی انسان متمرکز میشود و میکوشد اشکال گوناگون آگاهی انسان را در بستر نشان دهد تا در نهایت جایگاه فلسفه خودش مشخص گردد؛درحالیکه هایدگر در وجود و زمان بر امکانهایی از دازاین از جمله اضطراب،ترس،زبان،ترس آگاهی،زمانمندی دازاین،مرگ و فهم و غیره متمرکز میشود که در این امکانهای اگزیستانسیال آگاهی تنها بخش کوچکی را تشکیل میدهند.
2. هگل با طرح روح مطلق در کانون فلسفۀ خود به فلسفۀ خویش جنبۀ دینی و عرفانی بخشیده است و تفسیرهای مختلف عرفانی هم در غرب و هم در شرق از فلسفۀ هگل صورت گرفته و میگیرد؛دلیل عرفانی شدن اندیشۀ هگل این بوده که او همواره بنیاد هستی موجودات را واقعیت نهایی یا عالیترین وجود یعنی خدا میدانست و بدین جهت گویی حق با هایدگر است که میگوید که منطق هگل نیز با خدا آغاز میشود.
»21 البته در قسمت دیگر(ب)با حالتی شکگونه و سؤالگونه میگوید که«هنوز نمیتوان دراینباره بحث کرد که آیا تفسیر هگل از زمان و روح و همبستگی آنها برحق است و به طورکلی آیا بر شالودههایی که از حیث اونتولوژیکی نخستینی باشند،قرار دارد؟»22هگل معتقد است که روح نخست در قالب زمان میافتد و بعد شکوفا میشود،ولی هایدگر این نظر هگل را قبول ندارد و لذا در آخرین جملات بند 82 با جملات دیرفهم و کموبیش دیرفهم خود مینویسد که«روح»نخست در زمان نمیافتد،بلکه به مثابۀ زمانیدن نخستینی زمانمندی میاگزید."