چکیده:
سالهای 1340 با رشد داستانپردازی در ایران شاهد نوعی تحرک درونی در
داستاننویسی کشورمان برای گریز از شیوههای سنتی نگارش است.ترجمه و نقد آثار
نویسندگان فرانسوی رمان نو تأثیر فراوانی در این دگرگونی و تحول داشته است.مقاله
حاضر، ضمن معرفی چگونگی پیدایش رمان نو در فرانسه، به مطالعه گسترش آن در بین آثار
برخی نویسندگان دهه 1340-1350 در ایران پرداخته است.همچنین در حوزه مطالعات تطبیقی،
این مقاله، با بررسی و تحلیل آثار برخی نویسندگان کشورمان در این دهه، به مطالعه
تأثیر نویسندگان فرانسوی رمان نو بر ادبیات کشورمان میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"در حوزه ادبیات، از جمله این گرایشها، میتوان به داستانپردازان رمان نو در نیمه دوم قرن بیستم اشاره کرد که به نفی ساختارهای سنتی داستاننویسی پرداختند و سعی کردند مفهوم و پیام داستانی را از نوشته خود حذف کنند و در نتیجه رابطه صورت با مفهوم را از میان بردارند.
لوسینگلدمن نیز به نوبه خود از ارتباط بین تحول قهرمانان داستان و سیستمهای حاکم بر جامعه سخن میراند و معتقد است که در حالیکه در دوران سرمایهداری آزاد قرن 19 فرانسه و رشد فردگرایی و اقدام فردی نویسندگانی چون فلوبر، استاندال، بالزاک به خلق شخصیتهایی میپردازند که در گیرودار مسائل خاص کردار خود هستند، نویسندگان آغاز قرن بیستم با پدیده سرمایهداری انحصارها و حذف هرگونه اهمیت اساسی فرد و زندگی فردی در درون ساختارهای اقتصادی و در نتیجه در مجموعه اجتماعی مواجه میشوند.
حال با نگاهی گذرا بر ساختار بسیار متفاوت تاریخی، سیاسی و اجتماعی حاکم بر کشور فرانسه در پایان نیمه اول قرن بیستم و مقایسه آن با ساختار کشورمان در همان دهه درمییابیم که رشد آثار نویسندگان رماننو در ایران بیشتر جنبه تقلیدی از داستان پردازان غربی داشته است.
بنابراین، رمان از نظر او به منزله پژوهش میگردد و همانطور که میشلبوتور 22 در کتاب فهرستها 23 به آن اشاره مینماید، رماننو«قلمرو پدیدار شناختی برتر و موضع برتری[میشود]برای مطالعه این نکته که واقعیت چگونه بر ما آشکار میشود یا چگونه میتواند آشکار شود»، واقعیتی که گاه جهان داستان را با جهان نویسنده یکی میکند و گلشیری شیفته بورخس را بر آن میدارد تا در شماره 17 فرهنگ و زندگی چنین بنویسد:«آنکه در مورد بورخس مینویسد بیشتر در مورد خودش و آثار خودش مینویسد."