چکیده:
پیش از استفاده و به کارگیری گونههای مختلف روایات در تفسیر قرآن باید به کاستیها و آسیبهای آنها توجه نمود تا از رهگذر مراجعه به روایات به وادی تفسیر به رای و فهم نادرست از قرآن کشیده نشویم. آسیبها را میتوان به دو دستة مهم تقسیم نمود.
الف: آسیبهای بیرونی روایات تفسیری مانند: کافی نبودن روایات تفسیری، نقل به معنا شدن روایات تفسیری، کجفهمی راویان و... .
ب: آسیبهای درونی و محتوایی روایات تفسیری مانند: اضطراب متن، اشتمال بر محکم و متشابه، تقیّهای بودن برخی روایات تفسیری، وجود روایات بطنی در احادیث تفسیری و...
Before the use and application of different types of narratives in the Quran، we should consider their defects and damages in order not to fall into the valley of the interpretation of the Quran by personal and incorrect understanding of it. The Harms can be divided into two major categories: A: external damages of interpretive traditions such as: inadequacy of interpretive narratives، narrating of the interpretive accounts in meaning، poorly understanding of the Narrator. B: internal and content harms of interpretive traditions such as: anxiety of the text، containing of ambiguous and unambiguous، precautionary dissimulation of some interpretive traditions، containing of inner traditions among interpretive narratives، and….
خلاصه ماشینی:
"به عنوان مثال به چند نمونه از روایاتی که به علت مشکلات سندی مورد نقد علامه قرار گرفتهاند توجه نمایید: نمونة اول: قدح و ضعف راوی علامه ذیل روایاتی که مردم را به دست کشیدن از مبارزه و جهاد دعوت میکنند و دستور به قعود و بیتفاوتی میدهند مینویسد: یکی از اسباب بدگمانی ما به این دسته روایات آن است که اینها توسط کسانی نقل شدهاند که در جنگ علی( با معاویه [قاسطین]، خوارج [مارقین] و طلحه و زبیر [ناکثین] راه بیطرفی و قعود اختیار کرده بودند و طبیعی مینماید که این افراد با چنین روحیاتی، برای توجیه عملکرد خود شعار و فریاد قعود سر دهند و این فریادهای خود را به پیامبر منتسب سازند (همان: 5/321).
مخالفت با اسلوب قرآن: برخی از روایات با متن قرآن تعارض ندارد اما با اسلوب و روش خاص قرآن در طرح مباحث تعارض دارد؛ برای نمونه علامه در نقد روایاتی که اصحاب کهف و رقیم را دو طایفة مختلف میدانند که قرآن داستان گروه اول را باز گفته و به سرگذشت دومی اشاره نکرده، چنین عنوان میکند: و برای کسی که با اسلوب قرآن کریم مأنوس است، روشن است که قرآن هیچگاه به داستانی اشاره نمیکند، مگر آنکه آن را توضیح میدهد و سابقه ندارد که اسم داستانی را ببرد و اصلا دربارة آن سخنی نگوید و یا اسم دو داستان را ببرد و آن وقت یکی را بیان نموده و دومی را به کلی فراموش کند (همان: 13/281)."