چکیده:
ناخودآگاه جمعی از برجستهترین اکتشافات یونگ در حیطۀ ناخودآگاهی روان آدمی است که میان تمامی اقوام و ملل و مذاهب، مشترک و دارای محتویاتی یکسان است. از برجستهترین محتویات ناخودآگاه جمعی «فرایند فردیت روانی» است که به موجب تحقیقات گستردۀ یونگ، از یکسو در خوابها و رویاهای شبانه متجلی میشود و در جامۀ نمادهای مختلف، راه فردیت و کمال روانی را به فرد مینمایاند و از سوی دیگر، درونمایۀ سمبلیک بسیاری از اساطیر و افسانهها را به خود اختصاص میدهد. سندبادنامه از جمله آثاری است که در آن فرایند فردیت روانی، نمودی برجسته یافته است. این اثر، روایتگر به فردیت رسیدن شاهزادهای است که به دعا از خداوند خواسته شده است. همچنین حاوی برجستهترین کهنالگوهایی است که نقشی اساسی در روند به فردیت رسیدن شخصیت اصلی داستان ایفا میکنند؛ کهنالگوهایی چون پیر دانا، مادر مثالی، سایه، آنیما و نفس. این داستان عرصۀ جدال نمادین و دیرین نیروهای خیر و شر است که در نهایت با برتری نیروهای خیر، گره داستان گشوده میشود.
Collective Unconscious is an epoch-making finding of Jung which is universal and can be applied to all nations and tribes. A very important element of collective unconscious is “psychological individuality process” which is manifested, according to Jung, in night dreams, and in various forms directs the individual towards psychological perfection. This process contains the symbolic themes of many myths and legends.
Sandbad Name is among those works in which psychological process is manifested vigorously and tells how a prince goes through a process to become a true individual. This book also includes the most remarkable archetypes such as Wise Old Man, Ideal Mother, Shadow, Anima, and Self that play essential roles in the process. The story symbolizes the eternal combat between Good and Evil and ends by the triumph of Good Spirits.
خلاصه ماشینی:
از برجـسته تـرين محتويات ناخودآگاه جمعي «فرايند فرديت رواني » است که به موجب تحقيقات گـستردٔە يونـگ ، از يک سو در خواب ها و رؤياهاي شبانه متجلي مي شود و در جامة نمادهاي مختلف ، راه فرديـت و کمال رواني را به فرد مـي نمايانـد و از سـوي ديگـر، درون مايـة سـمبليک بـسياري از اسـاطير و افسانه ها را به خود اختصاص مي دهد.
«کهن الگوي سايه ، آن بخـش از شخـصيت فـرد اسـت کـه وي تـرجيح مي دهد آن را آشکار نکند؛ بدين مفهوم که سايه ، شامل بخش هاي تاريک ، سازمان نيافتـه و سرکوب شده ، يا به تعبير يونگ ، هر چيزي است که فرد از تأييـد آن در مـورد خـودش سر باز مـي زنـد و هميـشه از سـوي آن تحـت فـشار اسـت ؛ چيزهـايي از قبيـل صـفات تحقيرآميز شخصيت و ساير تمايلات نامتجانس » (پالمر، ١٣٨٥: ١٧٣-١٧٢).
به تعبير روان شناسي يونگ ، اين دوره از زنـدگي شـاهزاده ، دورٔە استيلاي بي چون و چراي کهن الگوي سايه است ؛ دوره اي کـه تـسلط سـايه مـانع از رشد ساير جنبه هاي شخصيتي فرد مي شود و اين بخش از ناخودآگاهي ، ساير بخش هـا را به عقب رانده و مجال بروز به آنها نمي دهد.
شاهزاده با پشت سر نهادن دو دورٔە دوازده سـاله ، انـساني بـالغ شده است و بايد به کمال برسد؛ کمالي که تنها «از اتحاد خودآگاه با محتويات ناخودآگاه ذهن ناشي مي شود و از همين اتحاد آنچـه يونـگ "رفتـار متعـالي روان " مـي نامـد، زاده مي شود و انسان مي تواند به وسيلة آن بـه والاتـرين هـدف خـود يعنـي آگـاهي کامـل از امکانات بالقؤە خود دست يابد» (يونگ ، ١٣٨٣: ٢٢٦).