چکیده:
والتر بنیامین هرچند منسوب به مکتب فرانکفورت است، اما هم در مبانی تفکر و هم در مواجهه با مارکسیسم و سبک تاملات و سلوک زندگی، پدیده ای است متفرد. تاملات او درباره زبان، ترجمه، تاریخ و... بر جریان های فلسفی، هنری، نقد و نظریه بسیار موثر بوده است. به رغم نظر کسانی که تفکر او را فاقد انسجام و پیوستگی می دانند، دغدغه بنیادین بنیامین در نوشته هایش، تصویر «فقدان»، «فاصله» و «گمشدگی» به قصد راهیابی به «رهایی و رستگاری» است. دو مضمون اصلی تفکر او، «فلسفه زبان» و «فلسفه تاریخ» است. «نظریه زبان» او به «نظریه ترجمه» و حوزه های دیگری چون معنا، تمثیل، تاویل، نقد ادبی، تراژدی، قصه و رمان راه یافت و بر همین مبنا او به نقد تاریخ باوری و فلسفه تحصلی روی آورد و از زبان شناسی، نشانه شناسی و نقد به معنای متعارف یا مسلط فاصله گرفت. این تحقیق می کوشد تا به کانون نظریه بنیامین، یعنی زبان و ترجمه، و به تبع آن به تاثیر آنها در عرصه های ادبی بپردازد.
Walter Benjamin، although is known for being related to Frankfurt School، is a single and unique figure، both in his principles of thinking and in confrontation with Marxism. His contemplations on language، translation، history، and the related fields، have greatly influenced the philosophical، artistic and literary trends of the time. In contrast to the ideas of those who see no coherence in his works، the essential involvement of Benjamin has been the determination of “lack”، “distance”، and “disorientation” in order to achieve redemption and salvation. Two important themes engaging his mind were “philosophy of language” and “philosophy of history”. The former gave way to a theory of translation as well as concerning the concept of meaning، allegory، literary criticism، tragedy، story and novel، which acted as a background to criticizing historicism and positivism and taking distance from the conventional linguistics and semiotics. This article is concerned with language and translation as his two focal obsessions، and their effect on literary domain.
خلاصه ماشینی:
براي درک اين انسجام و پيوستگي در عين پراکندگي صوري و تنوع گسـترده ، تأمـل در چند خصلت انديشگاني و نوشتاري بنيامين ضروري است : تفکـر ديـالکتيکي ، الهيـات واژگون ، ساختار پاساژوار نوشـته هـا، ميکروسوسـيولوژي ، بررسـي پديـده هـاي انضـمامي ، استفادٔە وسيع و عميق از «تمثيل » و از همه بنيادي تـر، پيونـد عميـق «زبـان و تـاريخ » (فلسفة زبان و فلسفة تاريخ )، که دو دنياي به ظـاهر متمـايز دورٔە اول و دوم او را در يـک طرح کلي و تا حد زيادي «نهان » قرار مي دهد.
بعد الهي تئوري زبان بنيامين ، جنبه اي خلاقانه دارد، زيـرا دريچـه اي مـي گشـايد تـا جنبه هاي پنهان زبان مورد تفحص قرار گيرند؛ جنبه هايي از زبـان کـه تحـت نفـوذ ارادٔە آدمي قرار ندارند و به شکل واضح بيان نشده اند، بلکه بلاواسطه حاوي جنبـه هـاي ناپيـدا نيز هستند (نظير زبان شعر).
بنيامين از اين جهت انجيل را مبنا قرار مي دهد کـه انجيـل نيـز زبـان را بـه مثابـه يـک واقعيت «وصف ناپذير و عرفاني » (همان : ١٤٧) مي نگرد و در عين حال ماهيـت متـافيزيکي زبان را برجسته مي کند.
بنيامين مي پرسد آيا مي توان ميان اين دو به کمک مقولة «معنا» وساطت کرد؟ براي او روشن است که ترجمه اي که مي خواهـد بـا اتکا به کلمه ، مقصود را بسان يک اطلاع از زباني به زبان ديگر منتقل کند، ممکن نيست ؛ زيرا معنا «در مقصود خلاصه نمي شود و اينکه مقصود چگونه بنا بـه نـوع قصـد در کـلام معيني بيان گردد، در پيدايش معنا نقشي بي بديل ايفا مي کند» (همان : ١٧).