چکیده:
یکی از نمادینه ترین ابزارهای نبرد در شاهنامه، گرز گاوسر است که در نبرد کیهانی فریدون و ضحاک به کار رفته و پیشینه اساطیری آن در نابودی شر، آن را تبدیل به یکی از مهم ترین ابزارهای پهلوانان ایرانی در ستیز با دشمنان اهریمنی کرده است. این جستار، برای توصیف فرایند نمادپردازی این ابزار، ارتباط این نماد را با پیش زمینه مهری اسطوره گاو بررسی می کند. در این آیین، غلبه مهر بر گاو نخستین، یکی از ضروریات انقلاب زمستانی و طلیعه بخش چیرگی نور بر تاریکی و گرما و بهار بر سرما و زمستان بوده است. این اسطوره در فرهنگ زرتشتی، در قالب پیدایش جانوران از نطفه گاو قربانی شده و در حماسه ایرانی در قالب کین خواهی گاو مقدس و خویشکاری ابزار نمادین گرز گاوسر دیده می شود و ترسیم شکل گاو بر این گرز، می تواند نمادی برای پیروزی ابدی و ضامنی برای پایداری زندگی (گئو یا گاو، به معنی هستی) و روشنی (تجسم مادی مهر در پرتوهای خورشید) باشد.
The bull-shaped mace is one of the most symbolic battle instruments in Shahname which is used in the cosmic battle between Fereydoon and Zahhak، and its function for annihilating the evil has proved it as a significant instrument. This article studies this instrument in the mythological context of the bulls’ function in Mithraism in which the victory of Mithra in the battle with The Initial Cow is a requisite for winter’s evolution and the triumph of brightness over darkness. In Zoroastrian culture، this myth is seen as the creation of animals by the sperm of the sacrificed bull، and in Iranian epics، it is a symbol for taking revenge and continence. Sketching the bull’s head on this mace can be a symbol of eternal victory that guarantees an everlasting delighted living.
خلاصه ماشینی:
اسطورٔە نبرد مهر و گاو نخستين و ارتباط آن با ابزار نمادين گرز گاوسر دکتر فرزاد قائمي ٭ استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد چکيده يکي از نمادينه ترين ابزارهاي نبرد در شاهنامه ، گرز گاوسر است که در نبـرد کيهـاني فريـدون و ضحاک به کار رفته و پيشينة اساطيري آن در نابودي شـر، آن را تبـديل بـه يکـي از مهـم تـرين ابزارهاي پهلوانان ايراني در ستيز با دشمنان اهريمني کرده است .
Demythologization پرســتيدن مهرگــان ديــن اوســت تن آساني و خـوردن آيـين اوسـت (فردوسي ، ١٣٨٥: ٩/٧٩/١) او پيش از جنگ بزرگ کيهاني با ضحاک چشم در چشم مهر دوخته ، خدا را به يـاري مي طلبد: فريدون به خورشـيد بـر بـرد سـر کمر تنـگ بسـتش بـه کـين پـدر (همان : ٢٦٩/٦٦/١) فردوسي نيز ستايش خورشيد توسط لهراسب را (پس از کناره گيـري او از حکومـت و گوشة عبادت گرفتنش در معبد نوبهار بلخ )، سنتي جمشـيدي مـي خوانـد و در توصـيف نقش و نگار ايوان گشتاسپ ، از نگارٔە پرستش خورشيد توسط جمشيد که بـر ديـوار کـاخ نقش بسته است ، ياد مي کند: نيــايش همــي کــرد خورشــيد را چنــان بــوده بــد راه جمشــيد را (همان : ٢٢/٦٦/٦) بـــرو بـــر نگاريـــد جمشـــيد ر پرســتنده مــر مــاه و خورشــيد را فريــدونش را نيــز بــا گــاو ســار بفرمــود کــردن بــر آنجــا نگــار (همان : ٧٤/٧٠/٦-٥) در چنين فرهنگي ، خورشيد نقش يک حـامي قـومي و نگهبـان مـذهبي (يـک تـوتم جمعي ) را دارد که به پيروانش نيرو مي بخشد؛ آن گونه کـه «گلينـوش »، از نـدماي قبـاد، براي او آرزو مي کند: نباشــد بــه جــز خــوب گفتــار تــو کــه خورشــيد بــادا نگهــدار تــو (همان : ٦٤/٢٥٨/٩) سوگند خوردن به خورشيد نيـز کـه از مضـامين تکرارشـوندٔە شـاهنامه اسـت ، خـود نمايان کنندٔە همين قداست و الوهيت خورشيد در ناخودآگاه جمعي قوم ايراني اسـت کـه تأثيرات آن در عادات زبـاني مردمـاني کـه ديگـر خورشـيد را پرسـتش نمـي کننـد، امـا ناخودآگاهانه آن را و نور آن را مظهر معنويت و تقدس مي دانند، همچنـان وجـود دارد.
Yar-Shater, Ehsan (1982), Encyclopaedia Iranica, Volume 5, Issues 1-4, Routledge & Kegan Paul.