چکیده:
بررسی نظریه های مشهور امروزی ای -که به تبیین فرآیند خط مشی عمومی می پردازند- نشان می دهد که اغلب این نظریه ها به محیط خارجی و بین الملل حکومت ها بی توجه اند. به عبارت دیگر، نظریه های موجود نمی توانند مشابهت روزافزون خط مشی های عمومی را میان کشورهای جهان تشریح و توجیه کند. این پژوهش با کاوشی میان رشته ای و طبق فرآیندی مشخص، ۶ حوزه مطالعاتی منتخب را -که به نحوی توصیف کننده ماهیت تقلیدی خط مشی های عمومی کشورها هستند- بررسی می کند. این حوزه های مطالعاتی عبارت اند از: درس آموزی، همگرایی خط مشی، انتقال خط مشی، اشاعه خط مشی، هم ریختی نهادی، و یادگیری خط مشی. بررسی این حوزه های مطالعاتی، مقدمات لازم را برای طرح نظریه ی برای تبیین فرآیند خط مشی های عمومی، به خصوص در کشورهای غیرغربی فراهم می کند.
خلاصه ماشینی:
"سؤال این است که چگونه ممکن است دهها و صدها بازیگر و فعال اجتماعی،با تخصصهای متفاوت،با قدرت شخصیتی و اجرایی مختلف،با سلیقههای ارزشی و سیاسی گوناگون،در طی روالهایی طولانی مدت و نسبتا پیچیده،از پایینترین ردههای کارشناسی تا بالاترین ردههای سیاسی و منتخب مردم،در دهها کمیسیون و شورا و مجلس،با هم تعامل کنند،و باز در موارد بسیار زیادی،خطمشیهای یکسانی با سایر (یا برخی)کشورها اتخاذ کنند؟در این میان،چه بر سر ارزشها،سلیقهها و منافع اشخاص میآید؟چگونه از آن پیچیدگی بیحد و حصر فرآیند خطمشی،خروجیهایی نسبتا یکسان پدید میآید؟آیا این رخداد،اتفاقی است یا نهادینه شده؟آگاهانه است،یا ناآگاهانه؟آیا در این شرایط،حل مسئله،اصلا معنا دارد؟طی چه فرآیندی،این مشابهت پدید میآید؟ مطالعه تطبیقی خطمشیهای عمومی،تفاوتهایی را نیز بین کشورها نشان میدهد،ولی آنچه نظریه پردازان خطمشی را به مبارزه میطلبد،همانا مشابهتهای این خطمشیهای عمومی است؛زیرا پیشفرض اولیه اغلب نظریههای خطمشی آن است که جوهره خطمشیهای عمومی،چیزی جز ترکیب فرهنگها،ارزشها،اهداف،و منافع افراد خاص درگیر در هر نظام خطمشی گذاری نیست،و وقتی این افراد و به تبع آن،فرهنگها،ارزشها،اهداف،و منافع،از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشد، قاعدتا باید محصول و نتیجه-یعنی خطمشی-نیز متفاوت باشد.
اغلب این حوزههای مطالعاتی،با پرسش و دغدغهای مشابه وارد مطالعه این پدیده شده بودند:چرا کشورهای متفاوت،خطمشیهای جدید مشابهی را اتخاذ میکنند؟چرا کشورها مشتاقانه با چشم و هم چشمی از مدلهای خارجی اقتباس میکنند،در حالی که به نظر میرسد این مدلها با ویژگیهای داخلی آنها تناسبی ندارد؟چرا کشورها، خطمشیهای جدید را علیرغم فقدان پیشنیازهای ضروری تحقق آن،اتخاذ میکنند؟ وقتی احتیاجات کارکردی کشورها نمیتواند این شتابزدگی را در تقلید توضیح دهد، چه چیزی این امواج اشاعه را به حرکت درمیآورد؟چرا بسیاری از کشورها تبعیت از کشور رهبر را پذیرفتهاند،در حالی که این رفتار گلهمانند ممکن است چندان مناسب نیازهای خاص آنها نباشد؟ (Weyland,2006,Pp. 1-2) .
G. (1994), Review: Rose, Richard,(1993), Lesson Drawing in Public Policy: A Guide to Learning Across Time and Space, [Book Review], Canadian Journal of Political Science/Revue canadienne de science politique, Vol. 27, No. l,Pp. 173 & 174."