چکیده:
اوج نظریه پردازی و تعالی جهان بینی و تصویر ژرف و زیبا از پیوستگی جهان آفرینش را می توان در پرتو کاربرد انگاره «حقیقت و رقیقت» در حکمت متعالیه شاهد بود. این انگاره در سراسر پردازش های عالی صدرایی و پیروان متعالی وی حضور دارد، همانچه در فلسفه های پیشین از آن خبری نمی توان یافت، این از ابتکارات صدراست که با مطالعات بین رشته ای و توجه به مطالب بلند عرفانی، به سوی پردازش نظریات برهانی شتاب می گیرد و با ترک روش فلسفی متعارف، مکاتب فلسفی رقیب را پس می گذارد. استفاده از این انگاره بسیار گسترده در تبیین های فلسفی دامنه ای پر کاربرد دارد. پیروان حکمت متعالی، در منطق متداول بین خود، از آن تعبیر به حمل «حقیقت و رقیقت» برای حل برخی معضلات و توجیه اتحاد برخی از موضوع و محمول های به ظاهر کاملا متباین نموده اند. این انگاره در حل مشکلات فلسفی نیز بسیار کارساز است و در ترسیم جهان بینی نقش ویژه ای دارد و برای نشان دادن واقعیت وحدت حقیقت وجود و توجیه کثرت و تباین ظاهری نیز دارای نقش منحصر به فردی است. با توجه به آنکه به عنوان موضوع مستقل، به این انگاره مهم پرداخته نشده، در این نوشتار جایگاه و اهمیت آن در محور پردازش جهان بینی واکاوی شده است و موارد استفاده از آن با استمداد از فرازهای حکمای متعالی بیان می شود و تلاش بر آن است تا پیشاپیش با تکیه بر موارد کاربرد، به مفهوم شناسی آن نیز بپردازیم.
خلاصه ماشینی:
"جهان طبیعی در دستگاه فلسفی صدرایی ابتنای مسائل فلسفی و جهانبینی برپایۀ متون دینی قرارمیگیرد،او رقایق و ذو مراتب بودن حقایق را برگرفته از"شواهد الهی"و"دلایل نبوی"میداند و هیچ چیز این جهان را برکنار از این واقعیت نمیداند که در عوالم مختلفرقیقهای از او وجود دارد،همۀ موجودات در عالم طبیعت دارای نفس در عالم دیگراست و همان موجود دارای عقل در عالم سومی است.
هرشئ ملکوتی دارد و هرشهادتی را غیبی است،بنابراین تمام اشیای این جهان،دارای"نفسی و عقل و اسم الهی"است،این مطلب مستند به کریمۀ قرآنی است که«هیچ چیز نیست مگر اینکه به ستایش او به تنزیه مشغول است[الاسراء44/]،پسمنزه باد کسی که ملکوت همۀ اشیا به دست اوست و به سوی او برمیگردید[یس83/]»(صدر المتألهین،الشواهد الربوبیة،ص 253).
فالخزائن هی الحقائقالکلیة العقلیة و لکل منها"رقائق"جزئیة موجودة بأسباب جزئیة قدریة من مادةمخصوصة و وضع مخصوص و زمان و أین کذلک،فالحقائق الکلیة موجودة عند اللهبالاصالة و هذه الرقائق الحسیة موجودة بحکم التبعیة و الاندراج،فالحقائق بکلیاتهافی وجودها العلوی الالهی لا ینتقل و رقائقها بحکم الاتصال و الاحالة و الشمول لسائرالمراتب تتنزل و تتمثل فی قوالب الاشباح و الاجرام کما مر من معنی نزول الملائکةعلی الخلق بأمر الله و"الرقیقة"هی"الحقیقة"بحکم الاتصال،و إنما التفاوت بحسبالشدة و الضعف و الکمال و النقص،أ لا تری إلی عزرائیل و قیام حقیقته الکلیة بین یدیالله و حمله لاحد أرکان عرش الله الاعظم و عظم منزلته و حضرته لا یبرح عن مقامه ولا یتزحزح و لکن رقائقه و جنوده بحکم إحاطته و تنزلاته و تصرفاته فیما تحته قائمةبأنفس الخلائق فلکل نفس منفوسة رقیقة من حقیقته الکلیة هی المباشرة لقبض تلکالنفس،و العمالة لاجلها علی شاکلة عمله من جذب الاغذیة و تجرید العلوم منمحسوساتها و تجرید المحسوسات عن موادها الجزئیة و هو فی مقامه الاصلی بین یدیالله تعالی لا یشغله شأن عن شأن»."