چکیده:
حکمت اشراق سهروردی دارای اصول و مبانی بدیعی است که نه تنها در حکمت مشا یافت نمی شود، بلکه پایه و اساس تفکرات اندیشمندان بعدی قرار گرفته و نقطه عطفی در تاریخ فلسفه به شمار می آید. نظریه اضافه اشراقیه که در جهت تبیین رابطه علت و معلول از سوی سهروردی مطرح شده است، یکی از اصول بنیادین این فلسفه است. از آنجا که ارتباط میان علت و معلول در نهایت به ارتباط میان خالق و مخلوق می انجامد، فیلسوفان مسلمان پیش از سهروردی با بهره گیری از تعالیم دینی سعی کردند ارتباط عمیق تری میان آن دو اثبات کنند. به عنوان نمونه ابن سینا با درنظر گرفتن ترکیب شی از وجود و ماهیت و امکان ماهوی به عنوان ملاک نیاز شی به علت، معلول را از جنبه وجودی مرتبط به علت و عین الربط به آن درنظر می گرفت. پس از ابن سینا، سهروردی با انکار برخی مبانی مشائین از جمله ترکیب شی از ماده و صورت و نیز وجود و ماهیت و اعتباری دانستن وجود، قائل می شود به اینکه معلول نه از جنبه وجودی بلکه با تمام هویت خود وابسته به علت است. با چنین تفسیری بالطبع رابطه عمیق تری بین علت و معلول ثابت می شود. همین ویژگی و نیز برخی موارد دیگر باعث می شود دیدگاه سهروردی مورد توجه حکمای پس از وی قرار گیرد. دوانی و میرداماد از جمله پیروان این اندیشه به شمار می آیند. آنها به رغم اینکه سعی داشتند برای گریز از اشکالات وارد بر نظر سهروردی تبیین جدیدی از آن ارائه دهند، اما دیدگاه او را بر ابن سینا ترجیح داده و برگزیدند.
خلاصه ماشینی:
"سهروردی با بیان زیر این نکتهرا تبیین میکند: و لما کان الوجود اعتباریا عقلیا فللشیء من علته الفیاضة هویتة(سهروردی،همان،ص 186) شهرزوری نیز معتقد است،چون از نظر حکمای اشراقی وجود امری اعتباری است،ذات اشیا متعلق به فاعل است(شهرزوری،ص 446).
وی میگوید: سهروردی نفس ماهیت را اثر جاعل و مجعول اولا و بالذات میداند و معتقد استکه لازمۀ این جعل موجودیت ماهیت است،بدون اینکه نیازی باشد وجود یا اتصافاز سوی جاعل افاضه شود،زیرا آن دو اعتباری هستند و مصداقشان نفس ماهیتیاست که از علت صادر شده است(ملا صدرا،ج 1،ص 398) حکیم سبزواری در شرح منظومه،انگیزۀ سهروردی به اصالت ماهیت را پرهیز از قولبه استغناء ماهیات از جاعل و پرهیز از قول به وجوب ذاتی ماهیات میداند و کلامصاحب شوارق و صاحب قبسات را به عنوان شاهد برمطلب خود ذکر میکند(سبزواری،ص 226-225).
وجه تشابه سه دیدگاه از مطالبی که تاکنون بیان شد،روشن میشود که دوانی و میرداماد به رغم اینکه تقسیمثنایی سهروردی از نور و ظلمت را مبنای فلسفۀ خویش قرار ندادند،بلکه همانند ابن سیناو حکمای مشاء به بحث از وجود و ماهیت پرداختند،در بحث علیت و چگونگی رابطۀبین علت و معلول پیرو اندیشۀ اشراقی به شمار میروند.
به عنوان مثال سهروردی حقیقت همۀ اشیا را نور و اختلاف آنها رادر شدت و ضعف میداند و با این بیان که نور ضعیف اضافۀ اشراقیه نور قوی است،رابطۀ علیت را تبیین میکند،اما دوانی و میرداماد از اینکه اساس فلسفۀ خود را نور وظلمت قرار دهند،خودداری کرده و مانند ابن سینا وجود و مایت را به جای آنبرگزیدهاند."