چکیده:
اگر پذیرفته باشیم که ادبیات مخلوق اجتماع است، باید این را نیز بپذیریم که هدف های آن نمی تواند از هدف های مردمی که آن را می سازند، جدا باشد. قصه و افسانه در ادبیات، زمان شروع معینی ندارد. میل به تربیت نسل جوان و انتقال تاریخ قوم به آنان، شاید دلیل به وجود آمدن داستان های حماسی و قهرمانی باشد و افسانه ها و قصه ها همسفران داستان گویان، ساربانان و کاروانیان شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است. هر بار که افسانه ای و قصه ای در گوشه ای از دنیا بازگو می شد با سنن و آداب قوم جدید آمیخته می شد، تا بدانجا که امروز دیگر بازشناختن یکی از دیگری کاری دشوار است. سادگی و اصالت افسانه ها، متعلق به هر جا که باشند، شنونده را به خود جلب می کنند. شاید به همین علت است که در زیر و بم های تاریخ زنده مانده اند و از گزند انواع یورش های نظامی و فکری جان سالم به در برده اند و فقط آثار جراحات تاریخ بر آن ها هویداست. مطالعه همین قصه ها و افسانه ها به ما یاد آور می شود که بن مایه و ساختار این گنجینه عظیم بشری دارای نظم واحدی است.
خلاصه ماشینی:
"میشود که بنمایه و ساختار این گنجینهء عظیم بشری دارای نظم واحدی است.
در حقیقت این دو نظر با یکدیگر در تضاد نیستند؛زیرا ارتباط وقتی در گسترش ادبیات مؤثر
است که پیام آورده شده برای ملت گیرنده،قابل درک و پذیرش باشد و نیازهای عاطفی و
در واقع خود را نفی کرده است و دیگر ادبیات نیست.
قصههای عامیانهء فارسی به نام«هزار افسان»که همان الگو را دارد،در این مجموعه یافت میشود؛اما بنابه تحقیق برخی دیگر از محققان اصل هزار و یکشب هندی است که قبل از
(*)این قصهء بلند منظوم،از کودکانههای الکساندر پوشکین توسط نگارنده ترجمه شده و در دست چاپ است.
در پایان افسانهء گویدون شجاع و پرندهء زیبا میخوانیم«اما بشنو،از خیاط،آشپز و مادر آنها.
شیوهء بیان در این قصهها و افسانهها به گفتار مردم بسیار نزدیک است؛زیرا اصلا زمانی به
وقتی به دنیا آمد،فقط به اندازهء شست پدرش بود و به این دلیل او را بند انگشتی صدا میزندند»(پرو،1382،ص 34).
آهنین پاره میکند؛اما برای خواننده،این زمان،در حد همان زمان مطالعهء داستان است و نه
در این قصهها همهء موقعیتها و مکانها و زوایا در یک سطح و کنار یکدیگر قرار
متافیزیکی معمولا در قصهها و افسانهها نقش دارند و مهم این است که قهرمان قصهها و
افسانهها همیشه یا با این عوامل غیر واقعی درگیری دارد،یا به کمک آنها موفق میشود.
بررسی عناصر ساختاری قصهها و افسانهها به ما خاطرنشان میسازد که بیان این نوع
ادبی باتوجه به این نکته که سینه به سینه و نسل به نسل نقل شده و ریشه در ادبیات شفاهی
مطالعهء این قصهها و افسانهها خواننده را متوجه میکند که"