خلاصه ماشینی:
"اخیرا نیزنویسندگانی همچون دراکر،دیون پورت،پروساک و استیوارت هنگامتوصیف محرکهای اصلی برای مدیریت دانش سازمان به اظهارنظرهایIB}(*)این مقاله ترجمۀ اثر زیر است: dna noitazinagrO gninraeL eht gnizigrenys,(2002)fezoJ,snamreoL loV,tnemeganaM.
در مورد این موضوع بحث میشودکه حوزۀ مدیریت دانش در سطح شرکت و پدیدۀ سازمان یادگیرنده بهشکل محکمی به هم پیوند خوردهاند و باید همیشه در کنار هم موردتحلیل قرار گیرند.
این بحث در مقاله حاضر به عنوان یک عامل مهم برایتحلیل همافزایی بین سازمان یادگیرنده و مدیریت دانش مورد توجه قرارمیگیرد.
مقاله حاضر در فرآیند پاسخ به این سوال به توضیح روابط بین فرآیندیادگیری سازمانی1 (LO) و سازمان یادگیرنده2 (LO) به عنوان مفاهیمیمستقل و مدیریت دانش3 (MK) میپردازد.
باتوجه به دیدگاه این مقاله که MK شامل همۀ دانشهاست،منطقی است اگر به این نتیجه برسیم که MK باید بیشتر تمرکز خود را به مدیریت دانش ضمنی اختصاص دهد-تاجایی که امکانپذیر باشد-و بنابراین،بر مبنای تعریف بالا،ما به ابزاریبرای مدیریت فرآیند یادگیری در درون OL نیازمندیم.
بنابراین،ما شرایطی داریم که در آن برخی از نویسندگان اهمیتارتباط مهم بین یادگیری و مدیریت دانش سازمانی را درک کردهاند،در حالی که افراد دیگر به نظر میرسد تلاشی برای شناسایی این همافزاییها انجام ندادهاند.
محور اصلی رویکرد ژاپنیها درک این موضوع است که خلقدانش جدید صرفا پردازش اطلاعات قابل مشاهده نیست،بلکه بیشتر بهبیرون کشیدن دانش ضمنی و بینشهای کاملا ذهنی،درک شهودی وآیندهنگری کارکنان،آزمایش بینشهای موجود و استفادۀ کامل سازمان از آنها بستگی دارد.
*سازمانها باید بر فرآیندهای جامع یادگیری درونسازمانی(یعنی خلق دانش جدید شرکتی در درون محیطی که سازمان درآن فعالیت میکند)و ایجاد یک محیط فرهنگی حمایت کننده وتضمین کنندۀ رشد مستمر،تمرکز کنند."