چکیده:
تقابل های دوگانه از مولفه های اساسی دیدگاه ساخت گرایی است که بنیان تفکر انسان و البته بنیان هستی را بر برابر نهاده های دوتایی می انگارد. نظریه ای که از زبان شناسی به مطالعات فرهنگی راه می یابد و سرانجام در وضعیت پسامدرن به چالش کشیده می شود. این مقاله بر آن است تا یکی از آثار ادبیات کلاسیک ایران، یعنی گلستان سعدی را که استوار به تقابل های دوگانه است، بر اساس این نظریه تحلیل کند.
تقابل های دوگانه در مجموعه آثار سعدی و به طور ویژه، گلستان، دو کارکرد زیبایی شناسیک و فلسفی دارد، یعنی، گذشته از برابر نهادن دو به دوی آثار، ساختار هر اثر از نظر باب بندی، ساخت آوایی، واژگانی، نحوی و در نهایت کلیت کلام سعدی، بر اساس آن شکل می گیرد. این جستار با بررس چند نمونه، ضمن تبیین فلسفه کاربست این عنصر، پیوند ساختار کلام با درون مایه آن و در نهایت با واقعیت عینی زندگی را بررسی می کند.
خلاصه ماشینی:
"خوانش گلستان سعدی براساس نظریۀ تقابلهای دوگانه دکتر قدسیه رضوانیان استادیار دانشگاه مازندران (از ص 123 تا 135) چکیده: تقابلهای دوگانه از مؤلفههای اساسی دیدگاه ساختگرایی است که بنیان تفکر انسان و البته بنیان هستی را بر برابر نهادههای دوتایی میانگارد؛نظریهای که از زبانشناسی به مطالعات فرهنگی راه مییابد و سرانجام در وضعیت پسامدرن به چالش کشیده میشود.
اندرزها خود نیز همواره بر بنیاد تضادی استوارند که در ساختار مضمونی- دیالکتیکی داستانی که براساس آن اندرز پرداخته شده است،منعکس میگردند: درویشی مجرد به گوشۀ صحرایی نشسته بود یکی از پادشاهان بر او بگذشت درویش از آن جا که فراغ ملک قناعت است سر بر نیاوردو التفاتی نکرد.
این هارمونی،گذشتهاز ساختار کل حکایت،ساختار نحوی و ساختار واژگانی،در نظام آوایی حکایت نیز رعایت شده است:در تقابل 1،آرایش واجهای«د»،«ر»،«ب»و«ش»به عنوان آرایۀ لفظی در کنار تضاد»به عنوان آرایۀ معنوی،آهنگی در جملهها ایجاد کرده که عنصر اصلی و تعیینکننده در روش سعدی است و با نگاه او به جهان نسبت دارد.
گفت:شکر نعمت باری-عز اسمه-مرا بیش میباید کرد که: میراث پیغمبران یافتم؛یعنی علم و تو میراث فرعون و همانان؛یعنی لک مصر من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از دستم بنالند (ص 109) و یا: دو برادر،یکی خدمت سلطان کردی و و دیگر به سعی بازو نان خوردی(ص 111) در مقابل این تضادهای ساده،گاه حکایتی بسیار کوتاه اما عمیق و تأثیرگذار دیده میشود که همچنان در بافت تضاد است: رنجوری را گفتند:دلت چه میخواهد؟ گفت:آن که دلم چیزی نخواهد."