چکیده:
در تحقیق حاضر، رابطه بین تمرکز مالکیت و محافظه کاری بررسی شده است. بر اساس ادبیات تحقیق حاضر، فرضیات رقیب متفاوتی در مورد وجود رابطه میان این دو متغیر و نیز جهت آن رابطه وجود دارد. فرضیه نظارت فعال، بیان می کند که سهامداران عمده شرکت، از قدرت رای دهی خود در جهت نظارت فعال بر عملیات شرکت و تصمیم گیری استفاده می نمایند. در مقابل، فرضیه منافع شخصی بیان می کند که مالکان عمده شرکت، از قدرت خود در جهت اداره شرکت در مسیر دلخواهشان استفاده می نمایند. برای بررسی این رابطه، از مدل رگرسیون استفاده شده است. ما بر اساس اطلاعات مالی شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران برای دوره زمانی 85-1381 (285 سال- شرکت) به این نتیجه رسیدیم که با در نظر گرفتن متغیرهای کنترلی، از قبیل: اندازه، رشد، و ... رابطه منفی معناداری میان تمرکز مالکیت و محافظه کاری وجود دارد. این نتیجه گیری مطابق با فرضیات منافع شخصی و اتحاد استراتژیک و نا هماهنگ با فرضیه نظارت فعال است.
خلاصه ماشینی:
"در حمایت از وجود رابطه منفی بین تمرکز ومحافظهکاری،فرضیه اتحاد استراتژیک میگوید کهبلوکداران و مدیران همکاری و تبانی دو جانبه را بهنفع یکدیگر میبینند و این همکاری،نظارت برمدیران را که ممکن است ارزش شرکت را بالا ببرد،کاهش میدهد و درک سایر سهامداران را در مورد کیفیت سود تحت تأثیر منفی قرار میدهد،چون آنهارابطه نزدیک بین مدیران و بلوکداران را باعث مورداستثمار واقع شدنشان قلمداد میکنند و بر ایناساس ما شاهد رابطه منفی بین تمرکز مالکیت ومحافظهکاری خواهیم بود(پاند،1988)[20].
مدل رگرسیون تحقیق حاضر: مدل تحقیق حاضر که برای بررسی رابطه تمرکزمالکیت و محافظهکاری استفاده شده است،تعدیلمدل آستامی و تاور(2006)به شرح زیر است[6]: (به تصویر صفحه مراجعه شود)با توجه به چارچوب نظرری پیشگفته،مدل فوقرا تعدیل نموده،به مدل زیر میرسیم: (به تصویر صفحه مراجعه شود)شاخص محافظهکاری براساس مدل گیولی و هین(2000)برابر است با[14]: شاخص محافظهکاری-(سود عملیاتی+هزینههایغیرنقدی-جریان نقدی حاصل از عملیات)\جمعداراییهای اول دوره*(1-) مالکیت متمرکز (NWONOC) تمرکز مالکیت در این تحقیق،به پیروی از آستامی وتاور(2006)[6]به این صورت تعریفشده است: مجموع سهام اشخاص حقیقی یا حقوقی که بیشاز 10 درصد سهام شرکت را در اختیار دارند.
پیشنهاد دیگر تحقیق حاضر این است که مالکانعمده شرکتها،حتی با در نظر گرفتن منافع شخصیخود،افق بلند مدتتری را پیش چشم خود ترسیمنمایند و حتی با فشار بر مدیران در جهت کاهشسودهای واهی از تقسیم سود و خروج جریانهاینقدی از شرکت جلوگیری کرده،به جای دریافتتسهیلات و تحمل هزینههای بهرههای بالا از طریق بهکارگیری سودهای تقسیمنشده،پروژههای سودآور رااجرا نمایند و در بلند مدت موجب افزایش قیمتسهام گردند."