خلاصه ماشینی:
"یورگنسن و فیلیپس در فصل اول کتاب با ارائهی تعریفی از تحلیل گفتمان،به فهم ما از این موضوع شکل میدهند و آن را شیوهای خاص برای سخن گفتن دربارهی جهان و فهم آن و یا فهم یکی از وجوه آن معرفی میکنند.
فصل چهارم با عنوان«روانشناسی گفتمانی»به این نکته میپردازد که تحلیل گفتمان به یکی از مهمترین رویکردهای بر ساختگرایی اجتماعی در روانشناسی بدل شده است؛که نویسنده از روانشناسی گفتمانی بهمنزله چتری برای پوشش دادن این رویکرد استفاده میکند.
نویسنده مینویسد:هر سه رویکرد گفتمان را بهطورکلی به تثبت معنا درون یک قلمرو و مشخص تعریف کردهاند؛اما علاوه بر این،نیازمند مفهومپردازی راجع به گفتمانهای رقیب در یک قلمرو واحدیم و این کار را میتوان با کمک مفهوم نظم گفتمانی بهنحویکه در تحلیل گفتمان انتقادی صورتبندی شده انجام داد.
نویسنده در فصل پایانی کتاب با عنوان(تحقیق بر روش بر ساختگرایی اجتماعی انتقادی)ادعا میکند همانطور که در فصلهای پیشین توضیح دادیم،تمامی دانش و معرفت ما به نحو گفتمانی تولید شده و در نتیجه تصادفی است؛و نیز امکان ندارد بتوان دانش جهانشمول و مطلق بدست آورد،چون ادعای صدق عاری از بستر و زمینه و بیطرف و خنثیایی وجود ندارد.
اگر تمامی دانشها امری اجتماعی و تاریخیاند،دیگر حقیقت محصول گفتمانی خواهد بود و نه شرحی روشن و شفاف از واقعیت،آنگاه در برابر این پرسش قرار خواهیم گرفت که چه منزلتی برای دانش خودمان(که از طریق تحلیل گفتمان تجربی بدست آوردهایم)قائلایم؟ هدف کلی فصل حاضر این است که وارد بحث فراگیر پژوهش به مثابه نقد شود.
نویسندگان در این کتاب با معرفی سه رویکرد نظریه گفتمان لاکلو و موف،تحلیل گفتمان انتقادی و روانشناسی گفتمانی و همچنین بحث دربارهی آنها،گسترهی این حوزه را نشان میدهند."