چکیده:
پلورالیسم دینی از جمله مباحث مرتبط با فلسفه دین است که به سبب توجه آن به مسئله نجات و زندگی مسالمت آمیز میان پیروان ادیان، مورد توجه صاحب نظران زیادی قرار گرفته و دارای رویکردها و تقریرهای متفاوتی است. توجه عمیق مولانا به «وحدت وجود»- به عنوان یکی از ارکان اصلی اعتقادات وی- و القای روحیه تسامح و تساهل به مخاطبان خود، باعث شده تا عده ای وی را « کثرت گرا » بنامند، اما اینکه وی، واقعا واجد چنین نامگذاری بوده یا نه و اگر بوده، پلورالیسم دینی از دیدگاه او چه کیفیتی دارد و چه مواردی را شامل می شود، از جمله پرسش هایی است که در مورد مولانا مطرح است. مقاله حاضر در جستجوی پاسخ این پرسش ها، بر اساس مثنوی است. بنابراین، در این مقاله، ضمن تعریف پلورالیسم دینی و بیان رویکردهای آن، آرای کثـرت گـرایان در بـاب حقــانیت ادیـان مطرح شده و بازتاب این آرا در اندیشه های مولوی آمده است. بازخوانی اندیشه های مولوی گویای این نکته است که ردپای نظریه پلورالیسم دینی، کم و بیش در اندیشه های او دیده می شود، اما پلورالیسم را به معنای امروزی آن نمی پذیرد و در نهایت یک دین را حق می داند. هدف از این جستار آن است که مخاطبان مثنوی با پیروی از شیوه مولوی در مسائل معرفتی و دینی، در جهت تقریب بین ادیان و تفاهم میان صاحبان آنها گام بردارد و برای رفع اختلافات و دشمنی های دینی و عقیدتی نوعی آمادگی ذهنی ایجاد شود.
خلاصه ماشینی:
مولاناضمن تشريح اختلاف آن چهارنفر،وجودصاحب سري رابراي حل اين اختلافات ظاهري لازم مي داندتاباعث يگانگي مي شود: صاحب ســرٌي عـزيــزصــدزبــان گــربدي آنجابدادي صلحشــان پس بگفتي اوکه مـن زين يک درم آرزوي جملتــان رامـي دهــــم چــون که بسپــاريددل رابــي دغًل اين درمتان مي کندچندين عمـل يک درمتــان مي شودچــارالمــراد چاردشمن مي شوديک،زاتحاد گفت هــريکتان دهدجنگ وفراق گفت مــن آردشمـــارااتفــاق (همان ،۳۶۸۷۳۶۹۱ / ۲) مولاناوجودصاحب سرراکسي جزانسان کامل نمي داندکه درهرعصرودوره اي ، ارواح رامتحدمي کند: هـم سليمـان هست اندردورمـــا کـودهدصلح ونمـايدجـورمــا قــول إن مـن امـه رايـــادگيـــر تــــابه الاوخــلافيهــــانذيـــر گفت : خودخالي نبوده ست امتي ازخليفه حـق و،صــاحب همتــي مـرغ جآنهاراچنــان يکدل کند کزصفاشان بي غش وبي غل کند (همان ،۳۷۱۰–۳۷۰۷ / ۲) انسان کامل راپيامبراکرم (صلي الله عليه وآله وسـلم ) مـي داندکـه بـه برکـت وجـود ايشان دشمني هاتبديل به نفس واحدمي شوند: مشفقـان گـردندهمچون والده مسلمون راگفت : نفس َواحــده نفس واحدازرسول حق شدند ورنه هريک دشمني مطلق ًبدند (همان ،۳۷۱۲-۳۷۱۱ /۲) پس ،برکت وجودپيامبر(ص ) درپناه شريعت ناب محمدي (صلي الله عليه وآله ) راه حل اختلافات صوري وظاهري است : ازنزاع ترک ورومي وعرب حل نشداشکال انگوروعنب تـــاسليمـــان لسيـن معنــوي درنيايد،بــرنخيـزداين دَوي (همان ،۳۷۴۲-۳۷۴۱ /۲) اعتقادمولانابه دين اسلام به عنوان کامل ترين دين ،وپذيرش مسئلة خاتميت مهم ترين وجه تمايزي است که دراين بخش مي توان به آن اشاره کرد؛چراکه کثرت گرايان باپذيرش حقانيت همة اديان ،مسئلة خاتميت راناديده مي انگارند: ختم هايي کانبيابگذاشتند آن به دين احمدي برداشتند (همان ،۱۶۵ / ۶) پس ،مي توان نتيجه گرفت گرچه اختلافات زباني وظاهري که کثرت گرايان بدان توجه دارنددرمثنوي نيزآمده است ؛امابه اين نکته نيزبايداذعان داشت که اختلافات موردتوجه مولانا،اختلاف درگزاره هاي متضادديني اديان نيست ؛چراکه مولوي به يک حقيقت واحدويگانه اعتقادداردکه باکناررفتن ظواهرمختلف آشکارمي شود؛ حال آنکه کثرت گرايان حقايق رامتنوع ومتعددمي دانندکه بابررسي دربرخي ازاديان ، تضادآنهاآشکارمي شود.
درک اين نکته که انبياي الهي باهمه تفاوت مسلک شان ،مردم رابه يک مقصدفرا مي خوانده اندازعوامل اصلي نزديکي پيروان پيامبران مي تواندباشدکه مولانامخاطبان خودرابدان توجه داده است : هرنبي وهرولي رامسلکي ست ليک باحق مي بردجمله يکي ست (همو، مثنوي معنوي،۳۰۸۶ / ۱) چون رسولان ازپي پيوستن اند پس چه پيوندندشان چون يک تن اند (همان ،۲۸۱۳ / ۱) بنابرعقيدة کثرت گرايان هريک ازانبيااز«حقيقت واحد»تجربه اي به دست مي آورندکه باتجربة ديگري درتناقض است ؛امابه عقيدة مولوي همة انبياچراغ هايي هستندکه ازيک منبع نورمي گيرندواگراختلاف وتفاوتي ميان آنهاديده مي شودجنبة عارضي وثانوي دارد.