چکیده:
هفتخوان رستم به طور اخص و هفتخوانهای دیگر ایرانی، همچون هفتخوان اسفندیار یا شبه هفتخوان گرشاسپ، نوعی جستجوی جاودانگی است. نوعی نبرد با نفس درون و با هدف آسان کردن دشواریهاست، دشواریهای راه تکامل و عروج انسان. پژوهش حاضر با بررسی و تحلیل هفتخوانهای ایرانی بر آن است که در خوان چهارم همة هفتخوانها، با وجود آنکه ظاهرا بنمایة آنها مواجهة پهلوان با زن است؛ اما در پس این مواجهه باید نمادهای اسطورهای دیگری را جستجو کرد. خوان چهارم که در ظاهر نبرد میان مرد (پهلوان، قهرمان) و زن است در اساس و ریشه نبردی میان آتش و آب است. آتش پسر اهورامزدا است و آب دشمن آن است. آب که روزگاری نماد تقدس و پاکی اهورا بود، در عصر ساسانی و پس از تسلط افکار زروانی بر دستگاه دینی عصر، به عنصری اهریمنی تبدیل گشت. با تجزیه و تحلیل خوان چهارم رستم، اسفندیار، گرشاسپ، هراکلس و نیمنگاهی به داستانهای زال و رودابه، سامنامة خواجوی کرمانی، خسرو و شیرین نظامی و کلیدر محمود دولتآبادی به اثبات این نظریه پرداختهایم.
The seven-adventures of Rostam، in particular، and other Iranian seven-adventures such as Esfandyar seven-adventures or Gorshasp pseudo-seven-adventures are a kind of eternity search، a kind of battle with selfhood that aims to facilitate the problems، the difficulties of evolution way and human ascent. By discussing and analyzing Iranian seven-adventures، this research aims to study the fourth adventure of all the seven-adventures، which is، at the surface، the battle between man (hero، champion) and woman but، in essence، it is the battle between fire and water. Fire is the son of Ahura Mazda and water is its enemy. Water، which was at one time the symbol of holiness and purity of Ahura، became a satanic element during Sassanid era and following the dominance of Zorvani thoughts on religious system of that time. By analyzing Rostam، Esfandyar، Gorshasp، Heracles fourth adventure and looking at Zal and Roodabe stories، Khajavi Kermani’s Sam-Nameh، Nezemi’s Khosro and Shirin and Mahmoud Dolatabadi’s Kalidar، we try to prove this hypothesis.
خلاصه ماشینی:
پژوهش حاضر با بررسی و تحلیل هفتخوانهای ایرانی بر آن است که در خوان چهارم همة هفتخوانها، با وجود آنکه ظاهرا بنمایة آنها مواجهة پهلوان با زن است؛ اما در پس این مواجهه باید نمادهای اسطورهای دیگری را جستجو کرد.
7 در شاهنامة فردوسی دو هفتخوان تصویر و توصیف شده است، یکی هفتخوان رستم که تا خوان چهارم آن دگردیسی شدة بخشی از داستانهای گرشاسپ است و دیگر هفتخوان اسفندیار البته در داستان گشتاسپ و اسکندر نیز نشانههایی از بنمایه هفتخوان را میبینیم که مجالی دیگر برای گفتگو میطلبد.
اقوام هند و اروپایی نیز متأثر از تمدن بینالنهرین برای عدد هفت تقدس قائل بودند، اگر چه معین تأثیر بینالنهرین را انکار میکند و میگوید: «شماره هفت مستقلا نزد همة اقوام هندواروپایی نیز مقدس بوده است» (همان، 4) و در فرهنگ ایرانی تأثیر این عدد بسی بیشتر است.
اگر گاهی در حماسه با چهرههایی چون رودابه و گردآفرید مواجه میشویم، حضور آنان برای ارزشمند کردن قهرمان مذکر، راه او و انتخاب اوست، همچون رودابه برای زال و گاهی به دلیل بزرگنمایی عنصر ایرانی است، مانند آنجا که سهراب از دلیری گردآفرید شگفتزده میشود و درباره او میگوید: شگفت آمدش گفت: از ایران سپاه چنین دختر آید به آوردگاه سواران جنگی به روز نبرد همانا به ابر اندر آرند گرد (فردوسی، 1386: دفتر دوم، ص134، ب 208-209) نیمنگاهی به متون تاریخی ما نیز گواه بر این مدعاست که بینش ایرانی بینشی مذکر است و همه چیز بر مدار وجود و حضور مرد میگردد.