خلاصه ماشینی:
"(ج /3غ 3202) عکس در آیینۀ تصویر،پابرجا بود نیسیت از معشوق هرگز دیدۀ حیران،تهی (ج /6غ 6756) با آنکه آیینۀ تصویر جز نقشی که بر آن تصویر کردهاند،نمیپذیرد،به تصریح صائب،عکس روی یار در آیینۀ تصویر هم بازتاب مییابد و آن را تمثالدار میکند: دلنشین افتاده است از بس که عکس روی او#میکند آیینۀ تصویر را تمثالدار (ج /5غ 4569) در تمثیل حیرانی عاشق بر روی حسنافزون معشوق،آیینۀ تصویر طرف اصل است: در تماشاگاه عالم دیدۀ حیران ما#والۀ یک نقش چون آیینۀ تصویر شد (ج /3غ 2420) صلح کردیم به یک نقش ز نقاش جهان#محو یک چهره چو آیینۀ تصویر شدیم (ج /5غ 5694) نیست در دیدۀ حیرتزدگان،نقش دویی#غیر یک صورت از آیینه تصویر مخواه (ج /6غ 6612) 8-آینه و دل در غزل صائب،آینه غالبا استعاره از دل و باطن است و در مواردی نیز آینه مشبه یا مشبهبه واژگانی همچون دل،سینه،باطن و درون انسان واقع شده است: این تیرهباطنان،همگی زنگ طینتاند#تا ممکن است آیینه را در غبارگیر (ج /5غ 4742) گرگ در پیرهنم جلوۀ یوسف دارد#تا ز زنگار خودی،آینه پرداختهام (ج /5غ 5621) میشود از نفس صبح،چراغم،خاموش#صیقل آینۀ دل،شب تار است مرا (ج /1غ 515) به لوح ساده توان کرد حسن را تسخیر#ز جوهر،آینۀ سینه را مصفا کن (ج /6غ 6355) دل صائب از تیرهبختیها،شکوهای ندارد؛به همین دلیل است که آیینۀ دل خود را با خاکستر تیرهبختی جلا میدهد و همین تیرهبختیها،آیینۀ دل او را به بختی سبزگون مبدل میسازد: ندارد شکوهای از تیرهبختیها،دل صائب که خواهد از خدا،آیینه،خاکسترنشینی را (ج /1غ 447) شکایت داشتم از تیرهبختیها،ندانستم کحه گردد زنگ غفلت،بخت سبز،آیینۀ دل را (ج /1غ 385) با نگاهی دقیق در آیینۀ شعر صائب،شاعری را میبینیم که مسیری را در پیش چشم خواننده مجسم میکگند که در این مسیر،جهان هستی و موجودات آن، زیبارویان و دلهای پاک انسانی را در آیینۀ جمال حق دیده است."