خلاصه ماشینی:
"تنها در طی جنگجهانی اول با تضعیف روابط اقتصادی برزیل با کشورهای متروپل بود کهحرکتی به سوی توسعۀ صنعتی در آن کشور پدید آمد لیکن با احیای این روابطدر دهۀ 1920 صنعت داخلی اسیب دید و وابستگی مالی و اقتصادی برزیلبه سرمایهداری جهانی بویژه ایالات متحده آمریکا ابعاد تازهای یافت.
انتقادات عمدهای که فرانک بر نظریه سابق خود وارد کرداز این قرار است: 1)نظریۀ وابستگی هرگز روشن نساخته است که چگونه میتوانوابستگی را ریشهکن کرد؛ 2)نظریۀ وابستگی به رغم گرایشهای ضد ارتدکسی خود باز هم بر آناست که توسعه مییابد در چارچوب دولت ملی تحقق یابد و همچنین توسعهنیافتگی در همین چارچوب رفع گردد؛ 3)نظریۀ وابستگی مانند نظریۀ ارتدکسی توسعه در غرب بر این باور استکه توسعۀ اقتصادی از طریق انباشت سرمایۀ داخلی حاصل میشود وهیچگونه رویۀ دیگری برای توسعه عرضه نمیکند.
انتقادات بر نظریۀ وابستگی نظریات اولیۀ گوندر فرانک و دیگر نظریهپردازان دربارۀ وابستگی،توسعهنیافتگی و عقب ماندگی مورد انتقاداتی قرار گرفته که زمینه را برای عرضۀنظریات پیچیدهتری دربارۀ دولت و طبقات اجتماعی در کشورهای در حالتوسعه از نقطه نظر تحلیلهای مارکسیستی فراهم ساخته است.
انتقادات مارکسیستی بر نظریۀ وابستگی در اینجا لازم است به برخی تحلیلهای انتقادی اشاره کنیم که از نقطهنظرمارکسیستی دربارۀ طبقات و دولت در کشورهای سرمایهداری غیر صنعتی یانیمه صنعتی مطرح شده و امکان توسعۀ سرمایهدارانه در پیرامون یا دست کمتداوم وجوه تولید ماقبل سرمایهدارانه در آن کشورها را در نظر میگیرد.
نتیجه این وضع از نظر سیاسی ایناست که گذشته از نمایندگان سرمایۀ کشور متروپل،طبقات فئودالی و شبهفئودالی و بورژوازی ملی در کشورهای پیرامونی بر ساخت دولت تأثیرمیگذارند و در مورد هر کشوری ائتلاف خاصی از این طبقات دارای سلطهاست."