خلاصه ماشینی:
"گر چه کم نیستند اقتصاددانان و اقتصاد نخواندههایی که میخواهند تعدیل ساختاری را به عنوان تنها راهحل معرفی کنند ولی گفتنی است که با همه ادعاهای جذابی که مطرح میشود،تعدیل ساختاری،یا دستکم بخش قابل توجهی از آنچه تحت این استراتژی تدوین شده است،چیزی جز راهحل پیشنهادی سرمایهء جهانی برای مهار و حل بحران بدهیها نیست.
پیآمد این سیاستها در سطح اقتصاد کلان، زیادتر شدن کسری تراز پرداختهاست که هر چند معادل بدهی خارجی نیست(چون میتوان از ذخیرههای ارزی و پشتوانه طلای موجود برای تأمین مالی آن بهره جست)ولی ادامه این کسری موجب افزایش بدهی خارجی میشود که گذشته از پیآمدهای اقتصادی،پیآمدهای سیاسی نامطلوبی هم خواهد داشت.
تردیدی نیست که با همان سرعتی که کاهش ارزش پول محلی موجب بالا رفتن هزینههای تولیدی میشود،شیوهء کار بهبود نمییابد و از همین جاست که بین پیآمدهای احتمالی در عرصه نظر و پیآمدها در دنیای واقعی شکاف میافتد.
افزایش صادرات،در نتیجهء کاهش ارزش پول محلی،موجب افزایش کمبود در داخل میشود که پیآمد آن بالا رفتن قیمتها یا تورم خواهد بود،که از سویی،توان رقابتی این محصولات را در بازارهای جهانی کاهش میدهد،و از سوی دیگر،موجب نابرابر شدن درآمدها در اقتصاد میشود.
1 از اینها گذشته،واضعان و مدافعان این استراتژی از وارسیدن این واقعیت بدیهی غفلت میکنند که علت عدم موفقیت کشورهای توسعه نیافته در بازارهای جهانی بهای بالای محصولات آنها نیست،زیرا اگر چنین بود،با کاهش ارزش پول محلی این مشکل تخفیف مییافت.
ولی چرا باید کاهش ارزش پول یک کشور باعث بالا رفتن سطح درآمد در کشور دیگر بشود؟به تبعیت از اقتصاددانان، بد نیست الگویی را در نظر بگیریم که دو کشور،یا دو دسته کشور بیشتر در آن وجود ندارد."