چکیده:
معتزله با تکیه بر اصول اعتقادی خویش و محوریت عقل به تفسیر قرآن پرداختند و موارد معارض با عقل و اندیشه های خویش را تاویل کردند. اعتقاد آنها به آزادی انسان در افعال خویش، تنزیه خداوند از تجسیم و شرور، رد خرافات و اساطیر و انکار شفاعت و جز آنها به تاویلات آنها گستردگی بخشید. آنها با استفاده از ابزارهایی چون عقل، ادبیات، ساختار نحوی جملات، قرائت مشهور و روایات صحیح به تفسیر قرآن اقدام کردند و به نوعی افراطی گری در تاویلات عقلی دچار شدند تا جایی که از طرف مخالفین اشعری و اهل سنت به بیهوده گویی و تفسیر به رای متهم گردیدند.
خلاصه ماشینی:
"گرچه عدهای با توجه به نقطه آغاز این فرقه اصل منزلت بینالمنزلتین را در مورد حکم مرتب کبیره و عدهای با توجه به تاثیر آنان از قدریه نخستیناصل اختیار و آزادی انسان را در افعالش سنگ زیر بنای عقاید آنان دانستهاند(صابری،153/1)؛اما معتزله پنج اصل را به عنوان پایههای اندیشه دینی خود پذیرفته و بر آناتفاق نظر دارند:«خیاط گوید:بر هیچ کسی نام اعتزال سزوار نیست،مگر آن که به ایناصول پنجگانه قائل باشد:توحید،عدل،وعد و وعید،منزلت بین المنزلتین و أمر بهمعروف و نهی از منکر.
4. مبانی معتزله در تفسیر از آنجا که معتزله در برابر اکثریت اهل سنت قرار داشتند که غالبا اهل حدیث وظاهرگرا بودند،طبیعی بود که برای حفظ موجودیت خود به دفاع از آراء و عقاید خوداقدام نمایند و به همین دلیل به سراغ آیات قرآن رفتند و آن را بر اساس اعتقادات خودتفسیر کردند و آیاتی را که ظاهر آن بر خلاف عقاید آنان بود،بر اساس عقل تأویلکردند و بسیاری از آنها را بر معنای مجازی آن حمل نمودند؛به علاوه چون ظاهرگرایی اهل حدیث را نمیپسندیدند،به ظاهر اکتفا نکردند و اعتمادشان به عقل واستنتاجات عقلی بیشتر از منقولات بود.
برای مثال زمخشری واژه«ناظرة»را در آیه{/«إلی ربها ناظرة»/}(القیامة،23)با استنادبه عبارت«عیینتی نویظره الی الله و الیکم»به معنای توقع و رجاء ترجمه کرده است تااحتمال رؤیت مادی و حسی را از خداوند نفی کند(همو،662/4؛قاضی عبد الجبار،شرح اصول خمسه،162-165)."