خلاصه ماشینی:
"در قبال اینگونه تبلیغات که در 1999 منجر به آدمکشی در مدرسه لیتلتون 10P} (در ایالت کلرادو)ی آمریکا شد و میتواند انسانهای ظریفطبع ر ابه جنون بکشاند چه باید کرد؟ اغلب روشنفکران لیبرال آمریکایی مانند رونالد دورکین 11P}و یک متفکر قائل به آزادی و اختیار شخصی مثل نوامچامسکی 12P}سعی دارند میان«تحریک به جنایت»(که مستوجب کیفر یکی از مهمترین پرسشها در بحث پیرامون اصل مدارا و بردباری این است که آیا اصل مذکور را باید درخصوص دشمنان آزادی و مدارا هم رعایت کرد؟به بیان دیگر، آیا یک جامعه انتظامیافته و قاعدهمند میتواند تحمل کند که مخالفان دموکراسی که مخرج مشترک آنها تعصب و تحریک به تنفر از غیرخودی است آزادانه و در مجامع عمومی حرف خود را بزنند؟ بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان آمریکایی میکوشند میان «تحریک به جنایت»(که مستوجب کیفر است ولی کمتر آشکارا صورت میگیرد)و«تحریک به کینهتوزی»(که مبتذل است ولی ذاتا سزاوار تنبیه نیست)قائل به تفاوت شوند؛اما صداهای مخالفی بویژه از اروپا شنیده میشود حاکی از این که ناسزاگویی دینی یا نژادی را نیز باید کیفر داد.
اما از وقتی که نهادهای فراملیتی، چه منطقهای(مثل اتحادیه اروپا)و چه جهانی(مثل سازمان ملل متحد)سربرآوردهاند و بیاعتنا به خواستههای ملل دیگر برای آنها تصمیم میگیرند و نیز «جهانی شدن»روندهای اقتصادی و«بازارهای مالی»و جریان اطلاعات که توسط شاهراههای الکترونیک تأمین میشود(تازه از سوداگران مواد مخدر و تجارت اسلحه و تروریسم بینالملل که مرزی نمیشناسد صحبت نمیکنم)، دولتهای سراسری ملی هر روز بیش از پیش متوجه میشوند که«حاکمیت»آنها که در سابق همان درست مانند ارزشهای مالی، و درست مثل اطلاعات در عصر اینترنت، قدرت سیاسی هم در سراسر جهان دارد از مرکزیت میافتد، پراکنده میشود، بیش از پیش با سرعت میچرخد؛همه جا هست و هیچجا نیست؛فشرده سخن این که قدرت«بالقوه و مجازی» میشود و بخشی از واقعیت تهدیدگر خود را از دست میدهد."