خلاصه ماشینی:
"اقتراح «زارع و پسران وی» کار کنید و رنج برید این یک سرمایهایست که هرگز کم نخواهید کرد یک زارع متمول،چون نزدیکی مرگ را حس کرد پسران خود را احضار نموده بدون شاهدی بانها گفت: «مبادا میراثی را که نیاکان ما برای ما گذاشتهاند بفروشید چه گنجی در آن مدفون است من جای آنرا نمیدانم ولی قدری استقامت از طرف شما آنرا کشف خواهد کرد و بمقصود نایل خواهید شد همین که پائیز نزدیک شد زمین را برگردانید بکنید بکاوید،بیل بزنید جائی را نگذارید که دست نخورده بماند»پدر مرد و پسران زمین را اینجا و آنجا و همه جا برگردانیدند و بطوری خوب شخم کردند که در آخر سال ضعف محصول همه ساله را داد گنجی در زمین نیافتد ولی پدر دانا باولاد خود فهمانید که کار کردن گنج است (فون تن) ** {Sبرو کار میکن مگو چیست کار# که سرمایۀ جاودانی است کارS} {Sنگر تا که دهقان دانا چه گفت# بفرزندکان چون همیخواست خفت# که میراث خود را بدارید دوست# که گنجی ز پیشینیان اندر اوست# من آرا ندانستم اندر کجاست# پژوهیدن و یافتن با شما است# چو شد مهرگان کشتگه بر کنید# همه جای آن زیر و بالا کنید# نمانید ناکنده جائی ز باغ# بگیرید از آن گنج هرجا سراغ# پدر مرد و پوران به امید گنج# بکاویدن دشت بردند رنج# گاو آهن و بیل کندند زود# هم اینجا،هم آنجا و هرجا که بود# قضا را در آنسال از آن خوب شخم# ز هر تخم برخواست هفتاد تخم# نشد گنج پیدا ولی رنجشان،# چنان چون پدر گفت شد گنجشان!S} (م بهار)"