چکیده:
تحلیل خلاف واقع یعنی کنکاش در چیزهایی که رخ نداده اند ولی می توانستند رخ دهند. خلاف واقع ها، «آزمایش های ذهنی» هستند که با انجام آن ها، این امکان برای ما فراهم می شود تا تاریخ را در ذهن خویش به شکلی نسبتا متفاوت از آنچه که عملا وقایع در آن رخ داده اند، تکرار و فرضیات موردی را بر اساس شواهد قابل دست رس آزمون نماییم. محققان تاریخ محور در علوم اجتماعی غالبا به دنبال تبیین نتایج خاص در یک یا چند مورد منفرد هستند. در مقاله حاضر تلاش شده است تا به طور مستدل نشان داده شود که این نوع تبیین های تاریخی معمولا بر تحلیل خلاف واقع ابتناء دارند. به بیان دیگر، نشان داده شده است که اگر بخواهیم به مطالعه علی گذشته یا ارزیابی یک تبیین تاریخی بپردازیم، چاره ای جز اقامه استدلال خلاف واقع نداریم. در این مقاله، ابتدا، چهار نوع مختلف از علیت، یعنی: شرط لازم و غیرکافی، شرط کافی و غیرلازم، شرط لازم و کافی، و شرط نالازم که در تبیین های تاریخی مورد استفاده قرار می گیرند، تشریح شده اند. سپس، نسبت هر یک از این علل با تحلیل خلاف واقع مورد وارسی قرار گرفته است. در مرحله بعد، نسبت تحلیل خلاف واقع با تبیین های زنجیره ای تاریخی مورد بررسی قرار گرفته است، تبیین هایی که به تسلسل یا توالی هایی از عوامل علی بهم پیوسته ارجاع داشته و نتایج تاریخی را از طریق وقایع بهم پیوسته ای که در طول زمان برملا می شوند، تبیین می کنند. در پایان، اهمیت خلاف واقع ها در آزمون فرضیات علی در مطالعات علوم اجتماعی که ماهیت تاریخی دارند مورد کنکاش قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
اگر خلاف واقع ها پیش نیازی برای وارسی یا ارزیابی هرگونه تحلیل علی در این گونـه از مطالعات باشد لازم است تأملی بر مبحث علیت در تبیین تاریخی داشته باشیم .
در مقابـل ، محققان در تبیین های تاریخی یا به طور کلی در مطالعات تاریخ محـور علـوم اجتمـاعی گـرایش دارند تا علـل را بـه عنـوان شـروط لازم و/ یـا کـافی بـرای نتـایج مـورد مطالعـه شـان در نظـر بگیرند(ماهونی و گوئرتس ، ٢٠٠٦).
در مجموع ، چون هـر یـک از ایـن علـل چهارگانـه (لازم ، کـافی، لازم و کـافی، و ناکـازم ) میتوانند در تبیین های تاریخی مورد استفاده قرار گیرند، هنگامی که یک محقق اظهار مینمایـد که برخی عوامل یا وقایع خاص ، علتی برای نتایجی معین میباشند وی باید روشن نماید که آن واقعه یا عامل علی با کدام یک از این چهار نوع علیت مطابقت دارد.
در حقیقت ، میخواهیم این معنا را افـاده کنـیم کـه گرچـه استفاده از زبان خلاف واقع به طور کـاملا مـستقیمی ویژگـی شـرط لازم بـودن تبیـین را نـشان میدهد ولی فرد میتواند شیوه های بدیلی را بـرای بیـان شـرایط لازم در علـوم اجتمـاعی پیـدا نماید که همگی دلالت ضمنی دارند بر این مدعا که اگر عاملی غایب شود در آن صورت نتیجه ، غیرممکن یا حداقل خیلی غیرمحتمل خواهد شد.
در مجموع ، دلیل اصلی برای اینکه خلاف واقع ها موضوعی مهم بـرای مورخـان و محققـان تطبیقی تاریخی در علوم اجتماعی باقی مانده اند آن است که آن هـا غالبـا مـدعاهایی بـه شـکل شرط لازم ارایه میدهند.