چکیده:
تروریسم از پدیده هایی است که امروزه از سوی دولتها، جریانهای سیاسی، رسانه ها، پژوهشگران حوزه سیاست، فقه وحقوق، به گونه ای اساسی، مورد توجه واقع شده است. از سوی دیگر، بسیاری از تحریفها و نسبتهای ناروا به اسلام و مسلمانان نیز به این پدیده مربوط است. از این رو، بررسی فقهی تروریسم و بازکاوی آن از نگاه علم فقه در جهت ارائه پاسخی شایسته به هجمه تبلیغاتی دشمنان اسلام، ضروری می نماید. این مقاله در آغاز به معناشناسی واژه تروریسم در فرهنگ نامه های علوم سیاسی و بازخوانی مفاهیم مشابه آن مانند: فتک، اغتیال و ارهاب در ادبیات قدیم و جدید و تمایز این مفاهیم از یکدیگر وهمچنین واژه های مرتبط با بحث مانند: بغی، محاربه و جهاد پرداخته و در بخش بررسی فقهی، ضمن تبیین موضوع وتفکیک انواع ترور، حکم هریک از اقسام ترور را در ضمن ادله عام و خاص از آیات و روایات مورد برسی قرار داده است. در پایان به برخی از شبهات مطرح پاسخ داده و تعدادی از آرای فقیهان در خصوص ترور ذکر شده است.
Terrorism is among the phenomena that has nowadays basically received the attention of political trends، media، and the researchers in the fields of politics، jurisprudence، and law. On the other hand، many of the distortions and unduly accusations made against Islam and the Muslims are related to this phenomenon. Thus، legal study of terrorism and its exploration from the viewpoint of jurisprudence seems necessary for providing an appropriate response to the onslaught of the enemies of Islam.
This article، at first، addresses the semantics of the word terrorism in dictionaries of political sciences and re-examines the concepts synonym to it، such as: fatk (violent killing)، ightiyāl (assassination)، and irhāb (terror) in the earlier and modern literature and distinction of these concepts from each other as well as the words related to this discussion such as: baghy (injustice)، muḥāriba (waging war)، and jihād (holy war). In the section on legal study، while explaining the subject and the distinction of different kinds of terror، it examines different types of terror by
the way of generic and specific proofs from the Qur’ānic verses and traditions. In the end، some of the propounded misconceptions are responded to and the jurists’ viewpoints about terror are touched upon.
خلاصه ماشینی:
"روایت سوم:ابو صباح کنانی به امام صادق(علیه السلام)میگوید:یکی از همسایگانم به نام جعد بن عبد الله که از قبیله همدان است،به علی(علیه السلام)دشنام میدهد آیا اجازه کشتن او را صادر میفرمایید؛تا او را بکشم؟امام فرمود:«إن الإسلام قید الفتک»،اسلام ترور را منع کرده است(ترور جایز نیست)ولی او را رها کن؛زیرا فرد دیگری این کار را انجام خواهد داد(کلینی،376/7) سند روایت:در سند حدیث،علی بن ابراهیم ثقه(نجاشی،260)و پدر ایشان ابراهیم بن هاشم که از دیدگاه علامه ارجح پذیرش قول او است(علامه،رجال،5)و حسن بن محبوب که در رجال طوسی از او به عنوان«ثقه»(طوسی،رجال،335)و ابو صباح کنانی قرار دارد که در«رجالکشی»(کشی،352)از آن،به عنوان«ثقه»و در «رجال نجاشی»(نجاشی،20)به دلیل ثقه بودن به عنوان«میزان»یاد شده است و برخی از فقیهان معاصر(منتظری،استفتائات،263/2)از این حدیث به عنوان حدیث معتبر یاد کردهاند.
مانند زدن که اگر برای تشفی باشد قبیح است و اگر برای تأدیب باشد حسن است(مظفر 229/1) حال پرسش این است که قبح ترور(در بخش ترورهای منجر به قتل آن هم به شکل غافلگیرانه)در اسلام چگونه است؟آیا از نوع اول است،یعنی ذاتا قبیح است یا از نوع دوم که قبح آن اقتضایی است؟ از مجموع مباحثی که گذشت میتوان استفاده کرد که کشتن غافلگیرانه قبح ذاتی ندارد،بلکه بستگی به این مسئله دارد که آیا امر اهم دیگری در کنار آن هست یا نه؟ اگر اجرای حکم قانونی قصاص قاتل و یا سایر محکومان به قتل به علتهای قانونی دیگر که«محکومان به کشته شدن»آنها،یا فراری هستند و یا توسط محافظین شخصی یا دولتی یا قبیلهای محافظت میشوند جز با استفاده از این شیوه میسر نیست در اینجا است که به خاطر اهمیت آنها میشود از این طریق استفاده کرد مانند قبح کذب(که اگر نجات مؤمنی و یا آشتی بین دو مؤمن را در پی داشته باشد قبیح نیست) بنابراین،اگر مرجع قانونی ضرورت کشتن و شیوۀ آن را اعلام نمود در صورت انحصار اجرای حکم به کشتن غافلگیرانه،این روش باید عملی گردد."