چکیده:
هدف از این مقاله مقایسه نظام طبقاتی کاست در ریگ ودا و شاهنامه فردوسی است که دو ساختار اجتماعی در دو جامعه هند و ایران را بوجود آورده است. اگر چه آریایی-های که به هند مهاجرت کردند مردمانی صحرانشین بودند؛ ولی تصور این که بین آن ها هیچگونه طبقات اجتماعی وجود نداشت مشکل به نظر می رسد، چون سروده های ریگ ودا به طور مشخص و مختصر به سه طبقه مختلف اشاره دارد. این طبقات در ریگ ودا به نام های برهمن(روحانیان)، راجانیه(پادشاهان، اشراف)، وایزیه(وایسیاها، کشاورزان، صنعتگران) که اساس توسعه طبقات بالاتر را تشکیل می دادند از آن ها نامبرده است. همچنین شاهنامه فردوسی این تقسیم بندی را با نام-های کارتوزیان(روحانیان)، نیساریان(ارتشیان)، بسودی(کشاورزان، گله پرور) و اهتوخوشی(صنعتکاران) بیان کرده است. تقسیمات کاست ریگ ودایی توانست خط موازی بسیار نزدیکی را با نظام طبقاتی ایران تشکیل دهد. البته توجیه های فراوانی وجود دارد، که نشان می دهد هردو نظام منشاء مشترکی داشته اند و ثابت می شود که مهاجرت آریایی ها به هند یک مهاجرت تدریجی از ایران به هند بوده است.
خلاصه ماشینی:
"طبقهبندی دوران ریگ ودا که در بالا بحث شد،این مسأله را مطرح میکند که درآن دوره ودایی جامعه هند به دو گروه بزرگ،آریاوارنا و داساوارنا تقسیم شده بود و ایننظام اجتماعی نیز تنها در درون طبقه آریاوارنا بوده است و کلا معلوم نیست این نظامطبقاتی ابتدا در کجای سرزمین هند شکل گرفته بود.
این نظام طبقاتی کهدارای چهار طبقه مجزا و متفاوت با یکدیگرند،از ابتکارات عظیم آریاییها است وفردوسی در بخش پادشاهی جمشید اینگونه آن را بیان میکند: {Sزهر پیشهای انجمن کرد مرد#بدین اندرون،پنجهی نیز خورد#گروهی که آتورنیان{o1o}خوانیش#به رسم پرستندگان دانیش#جدا کردشان از میان گروه#پرستنده را جایگه کرد کوه#بدان تا پرستش بود کارشان#نوان،پیش روشن جهاندارشان#صفی بر دگر دست،بنشاندند#همی نام تیشتاریان{o2o}خواندند#کجا شیر مردان جنگاورند#فروزندۀ لشکر و کشورند#کز ایشان بود تخت شاهی بهجای#وز ایشان بود نام مردی به پای#پسویی{o3o}سه دیگر گره راشناس#کجا نیست از کس برایشان سپاس#بکارند و ورزند و خود بدروند#به گاه خورش،سرزنش نشنوند#ز فرمان تن آزاده و خورده نوش#وز آواز پیغاره،آسوده گوش#تن آزاد و آباد گیتی بدوی#بر آسوده از داور و گفتگوی#چهارم که خوانند اهتو خشی{o4o}#همان دستورزان ابا سرکشی#کجا کارشان،همگنان،پیشه بود#روانشان همیشه پر اندیشه بودS}(کزازی،1384:ج 1:32-31) اما میتوان سازمانبندی طبقات اجتماعی آخرین دوران حیات امپراتوری ایران درعصر ساسانی را برمبنای تعامل و تقابل پنج عنصر اساسی،شامل خون(نژاد)،مالکیت(اشرافیت)،تخصص و تجربه(جنگاوری و امور دیوانی)،علم و فضیلت(امور روحانی ودینی)و شیوههای تولید و بهرهبرداری(کشاورزی و گلهداری)به شرح زیر بیان داشت: اول:گروههای قدرتی جامعه مرکب از:1)شاهزادگان(ویسپوهران)،شهرداران(استانداران)و امرای درباری؛2)روحانیان،پزشکان،ستارهشناسان و دانشمندان مختلف؛ {o(1)."