چکیده:
کیفر یا مجازات رفتاری است که در ماهیت تفاوتی با جرم ندارد چرا که آزادیهای افراد را محدود میکند یا حقوقی را از آنها نقض میکند. از این رو اعمال این رفتارهای محدود کننده یا نقض کننده نیازمند به توجیه است. از آنجایی که کیفر در برابر بزه یکی از پایههای حقوق کیفری است، هر یک از مکاتبی که تاکنون در عرصه حقوق کیفری ابراز عقیده کردهاند، به نوعی سعی در توجیه کیفر داشتهاند. توجیه کیفر در دید این مکاتب عمدتا بر اساس اهداف آن صورت گرفته است که برخی این اهداف را بر اساس تاثیرات آن در آینده شناساندهاند و برخی دیگر بر اساس قابلیت جبران کننده. گرچه عمده این دیدگاهها در قالب یکی از این دو رویکرد قرار میگیرند با این حال برخی مشخصههای خاص، آنها را از یکدیگر متمایز میکند که به صورت مفصل بررسی خواهند شد.
خلاصه ماشینی:
"(1994:2,ffuD dna dnalraG) توجیهات مختلف کیفر در طول دورههای مختلف طرفداران و مخالفانی داشته است،بهگونهای که در یک دوره خاص،توجیه خاصی برای مجازات غالب بوده و همراه آنسازوکارهای خاصی نیز فرصت ظهور یافتهاند و در دورهای دیگر،این تفکر غالبجای خود را به اندیشههای دیگر داده و خود به یک تفکر صرف بدل شده است.
دریک دیدگاه فلسفی،بنتام برخلاف بکاریا،وقتی برای پرداختن به مفاهیم قرار داداجتماعی یا حقوق بشر در توجیه مجازات ندارد با این حال وی نیز همچون بکاریاصراحت قوانین و دادرسی منصفانه را در حقوق کیفری به رسمیت میشناسد اما بر یکپایه صرفا سود محور.
(مهرا،105-104:1387) طراحان مدل عدالتمحور با پذیرش دو دیدگاه کلی در مورد مجازات،خود را بهدیدگا بکاریا و پیروانش نزدیک میسازند:اولین رویکرد عبارتست از دادرسی منصفانهکه بهطور کلی مشتمل است بر کاهش اختیارات دستاندرکاران نظام عدالت کیفریدر فرایند رسیدگی و تعیین مجازات و دومین رویکرد تناسب مجازات با جرم است کهدر مدل عدالت از این اصل اخیر تحت عنوان«عدالت استحقاقی»یاد میشود و باسختگیری نسبت به بزهکاران،کارکرد و هدف بازپروری مجازات کنار گذاشته میشودو عدالت یا شایستگی و استحقاق بزهکار برای تحمل مجازات جایگزین آن میگردد.
این بدین معنا نیست که حقوق کیفری بایستی تنها در پیرسیدن به یک هدف باشد،بلکه بدین معناست که اهداف متنوع و متعدد حقوق کیفریو در بطن آن مجازات باید با توجه به همان فلسفه کلی توجیه شود و تنها در اینصورت است که میتوان به وجود یک نظام منسجم دلخوش بود."