خلاصه ماشینی:
برای مثال،اگر ما داریم به بررسی این امر میپردازیمکه گونهها چگونه تفسیر مخاطب را از یک متن سامان میبخشند(امریکه دلبستگی اصلی من است).
چنان مینماید که برخی نامگذاریها برای گونهها از برخی دیگر،کاربرد گستردهتری داشته باشند:این امر برای حوزههای مربوط به اجماعو اختلاف مردم در خصوص نامگذاری روزمرۀ گونههای رسانههایجمعی،جالب است.
از نظر رابرت هاج و گانتر کراس،«گونهها تنها زمانیموجودیت دارند که گروهی اجتماعی آنها را ابراز و قوانین سازندۀ آنها را اجرا کنند» )7:8891,sserK & egdoH( ؛هرچند این امر محلبحث است که تا چه حدی اکثر ما توانایی صورتبندی«قوانین»را برایگونههای متن بنیاد داریم که از آنها طبق روال استفاده میکنیم؛درک ودریافت گونهشناختی ما،تا حد زیادی امری ضمنی است.
برخی تحلیلگران مارکسیست،گونه را به عنوان ابزار کنترلاجتماعی مینگرند که باعث ایجاد ایدئولوژی مسلط میشود برمبنایاین چشمانداز،گونهها مخاطب را در«وضعیتی قرار میدهند»کهایدئولوژیهای نهفته در متن را طبیعی بینگارد )541:2991,reueF( به تعبیر برنادتی کازی«اخیرا ساختارگرایان و نظریهپردازان فیمینیست،همچون دیگر نظریهپردازان،تأکید میکنند براینکه ساختارهایی کهبه لحاظ گونهشناختی تعریف شده هستند،میتوانند سامان ارزشها وایدئولوژیهای ویژهای را به جریان بیندازند،و تأویلهای اطمینانبخشو محافظهکارانه از متنی ویژه را تقویت کنند )213:3991,yesaC( .
در خصوص گونههای مربوط به رسانههایجمعی،بهتر آن است که مقاصد نه تنها تولیدکنندگان متون،بلکه اهدافتأویلگران را نیز لحاظ کرد(البته لزوما این بدان معنا نیست که اینها باهم همواره هماهنگ باشند).
در خصوص خوانش در حیطۀ گونهها،برخی استدلال میکنند کهآگاهی از قواعد گونهها،منجر به مصرف منفعلانۀ متون گونهشناختیمیشود؛استدلال برخی دیگر نیز این است که درک و دریافت متونمربوط به یک گونه،فرایند فعالانهای مبتنی برساخت و پرداخت معناست )4991,thginK( .